نظرسنجی
بنبست.
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
یه سوالی داشتم، نظرتون در مورد سبک پست های جدید چیه؟ مثلا هی x عه و مثلا فلان چیز فلان ورژن
حقیقتا هیچوقت با این گونه پستها ارتباط نگرفتم.
به نظرتون راهکار چیه؟ باید بهشون گفت یا این نوع پستا رو منتشر نکرد؟
من خودم واقعا هرچقدر بگن حق عه یا چی نمیتونم ارتباط بگیرم
این بحث دوسال پیش من با خیلیها بوده. نتیجهای هم نداره. مخاطب دنبال چیز دیگری میگردی. به همین جهت من دیگه در بین پستهای اینجا نمیگردم.
در مورد ناظری چطور؟ رد کنیم نمیشه عقده ناظری یا چون ما باهاش ارتباط نگرفتیم؟
به شخصه اون پستهایی رو صرفا بررسی میکنم که محتوا دارند به اصطلاح.
چون حقیقتا نمیدونم باید منتشر بشه یا نه و اگر به من باشه قطعا اون پستها رو رد میکنم.
دررود بر شما
با سلام.
حال شما خوبه؟
بیب بیب🚨
به به
که زندگی دو سه نخ کام است و عمر سرفهی کوتاهی.
بقیه شعر نمیاد
پیدا میکنمش
ای ستارهها که از جهان دور
چشمتان به چشم بیفروغ ماست
نامی از زمین و از بشر شنیدهاید؟
در میان آبی زلال آسمان
موج دود و خون و آتشی ندیدهاید؟
این غبار محنتی که در دل فضاست
این دیار وحشتی که در فضا رهاست
این سرای ظلمتی که آشیان ماست
در پی تباهی شماست
به به...
هروقت این شعر رو میخونم یاد مادربزرگم میفتم
خیلی قشنگ بود...
برای ما یک شب سجود سبز محبت را چنان صریح ادا کرد که ما به عاطفه ی سطح خاک دست کشیدیم و مثل لهجه ی یک سطل آب تازه شدیم و بارها دیدیم که با چه قدر سبد
برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت ولی نشد که روبروی وضوح کبوتران بنشیند و رفت تا لب هیچ و پشت حوصله ی نورها دراز کشید و هیچ فکر نکرد که ما میان پریشانی تلفظ درها برای خوردن یک سیب چقدر تنها ماندیم...
بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افق های باز نسبت داشت و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید.
صدایش به شکل حزن پریشان واقعیت بود و پلک هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد و دست هاش هوای صاف سخاوت را ورق زد و مهربانی را به سمت ما کوچاند.
به شکل خلوت خود بود و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را برای آینه تفسیر کرد و او به شیوه ی باران پر از طراوت تکرار بود و او به سبک درخت میان عافیت نور منتشر می شد.
همیشه کودکی باد را صدا می کرد.
همیشه رشته ی صحبت را
به چفت آب گره می زد.
بزن باران که به چشمان یاران
جهان تاریک و دریا واژگون است
بزن باران به نام هرچه خوبیست
به زیر آوار گاه پایکوبیست
مزار تشنه جویباران پر از سنگ
بزن باران که وقت لای روبیست