ᵀʰᵉ ʷʳⁱᵗⁱⁿᵍˢ ᵒᶠ ᵗʰᵉ ˢᵖⁱᵈᵉʳ ⁱⁿˢⁱᵈᵉ ᵐᵉ. ᴬʳᵉ ᵗʰᵉˢᵉ ᵖᵃⁱⁿ ᵃⁿᵈ ˢᵃᵈⁿᵉˢˢ ᵒʳ ʲᵒʸ...⛵️
نظرسنجی
ᵀʰᵉ ʷʳⁱᵗⁱⁿᵍˢ ᵒᶠ ᵐʸ ᵛᵃʳⁱᵒᵘˢ ᶜʳᵉᵃᵗᵘʳᵉˢ ᵃⁿᵈ ᵖᵉʳˢᵒⁿᵃˡⁱᵗⁱᵉˢ
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
من از بودن متنفرم،
از دیدین تک به تک انسان ها
هیچ رغبتی به بیدار شدن ندارم..
من اصلا هیچ احساسی ندارم؛
من هیچ دوستی هم ندارم.
ولی سوگند یاد میکنم،
قبل از مردن ام.
به نهایت اوج خودم رسیده باشم...⛵️
سلاام
چطورییی
خوبم مرسی تو چطورییی
متم خوبم گشنگی است دیگر برادر
فرند?🤭💖
مایه افتخارههه فقط ۴ درصد شارژ دارم فردا پیام میدممم😭😭
اوکی🙃🤍
هوی های
بالدراوردم یوهووو
کو
سلام سلام خانوم خوشگلهههه
اک جدیدی زدم
مبارکههه
الان دیگه رسمل فقط من میشناسمت
آهنگ خوندن تو پراید، اتاق سبلان و دنا، لجبازیهای خانوم زرگر، آهنگ خوندن زیر بارون، والیبال بازی کردن با کوچیکترا، مسئول عذا بودن و غذا دزدیدن، مهربونی خانوم طالبی، و خیلی چیزهای دیگه تنگ میشه. دلم برای همه اینا تنگ میشه و دلم نمیخواد این روزها تموم بشن. انگار همین دیروز بود که وارد مدرسه شدم. ورود به راهنمایی واقعا سخته.:)))
فارغ شدن از مدرسه حس دوگانهای داره. از یه طرف، از بیخیالی بعد از درس و مشق و استرس امتحانات خوشحالم، میتونم هر ساعتی دلم خواست بخوابم و به تفریحاتم برسم. اما از یه طرف دیگه، دلم برای خود مدرسه، دوستام، جو کلاس، ورزش، شبهای امتحان، حیاط مدرسه، غذاهای بوفه، آهنگ خوندن و رقصیدن تو کلاس تنگ میشه. دلم برای معلمها، خاطرات کلاسها، شیطنتها، ریاضی نفهمیدنها، جو باحال کلاس، دمه دفتر رفتنها، جدیت مدیر، صف وایسادنها، و خیلی چیزهای دیگه تنگ میشه. دلم برای آدمها و لحظههای خاص مثل خانوم جعفری،
اقا راستی من چرا اصلا دستاورد خوش شانس رو نگرفتم ☹️
..منم نگرفتم تاحالا..
نگران نباش
هعییی
غممم
اخه میدونی این حس من یا شادی دقیقا برا وقتیه که اتفاقی قراره بیفته و الان هیچ ایده ای ندازیم که چی قراره پیش بیاد و استرس دارممم
جواب پیامت. داد؟
اره بابا کلیم حرف زدیم تازه درستم شد همه وی😭