بعد از تجربه تلخ زمان با صدای دیروز... من فکر میکردم که افق هنوزم پر احساس هست ساز ما به کوک کج نشسته، صادقانه؛ من یه کودکم که رویاهاش بی اندازه است!
نظرسنجی
-آسمان؟
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
تا طلوع صبح بعد -به اعتراف- تابید؛
که خون خورشیدو ریختن غروب قبل
شروین دقیقا اینجوریه وای
یه سری آهنگا هم هستم نه تایپ آدمن نه سلیقه ش نه قفلی ش نه هیچی
ولی بازم نمیتونه دوستشون نداشته باشه
جوری که شعر میتونه عمیق ترین پیوند هارو بین رندوم ترین آدم های ممکن ایجاد کنه::
حس می کنم تازه فهمیدم چقدر کیوتچه دوست عزیز و بینظیر بوده برام، خدایا، ناگهان چه زود، دیر میشود
(کی؟ راجع به کیه؟ هوی)
(ویوو؟ کامی؟؟ اگه کامیه که اون زنته-)
محیا کلا::
هوی
وا
این حس عذاب وجدان که شاید اگه پیام آخرت رو نمی رسوندن برمیگشتی ولم نمی کنه
منم دلم برای مشاعره و گپ زدن تنگ شده، برای فوتبال، کتاب، افسانه ها، پدر ها و تمام چیزهای رندومی که میتونستی زیباشون کنی، برای خیلی وقت پیش که میخواستیم باهم دوست شیم و خجالت می کشیدیم، دلم میخواست حال خواهرت رو بپرسم،حال خودت رو،و در مورد همه شون ساعت ها توضیح بدی، و دلم برای تو تنگ شده، زن
اصلا اهل این کارا نیستم... خب... چجوری بگم، واقعا امیدوارم اینجا رو بخونی، شاید چون راه ارتباطی دیگه ای نداریم یا همچین چیزی فاطیما؟
@ویو @هلی و همه ی شما احمقای دلقک دوست داشتنی که میذارین میرین و نمی فهمین ما چقدر به فکرتونیم
کی صبح تا شب از گنشین بگه آخه دختر؟!