شاید سخنی از جان برآید برای گفتن برای پژواک بودن در گوش من و تو برای تصور خیالی که به امید زنده شدنش نشسته ایم!
نظرسنجی
‟ناگفته های یک من؛
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
۰:۰۰۰
این حال دگرگونم از قایق چوبی کوچک رها شده درتوفان اطلس خروشان تر است. بیخیال تمام مشکلاتمان؛ درکنارم زیر باران برقص حتی ابرها هم به نگاهت محتاج اند!
درونم خروشان بود و من خودم را شبیه ساحلی آرام نشان میدادم؛
شاید برای همین بود که فروپاشیدم و طوفان شدم..
آن چشمها، آن چشمهای سیاه براق، ای خدا، کاش میتوانستم خودم را در چشم هایش حلق آویز کنم.
۰۰:۱۵
امشب نیز در آغوش ماه خواهی بود؟! حتی ستاره سهیل هم نمیتواند در تاریکی پیدایت کند!
آدمیست دیگر. یک روز حوصلهی هیچ چیز را ندارد دوست دارد خودش را بردارد بریزد دور...
بیا با هم گریه کنیم چه کسی گفته غمت مسئلهی شخصیست؟
پس من هم مفتخر شدم؟ که اینطور...
داستانت رو دارم مینویسم هنوز ثبتش نکردم یکم زمان میبره شوالیه :>>
موفق باشین!
۱۰:۴۷
من مانده ام و یک خیال واهی از تصویری که هیچگاه وجود نداشت!
۱۶:۲۲
من ضعیف نبودم بازنده هم نیستم فقط به رنگ چشم هایت خیلی چیزها را باختم!
۱۵:۳۸
و لرزش چنگت بر گیسوان من تمام بیدهای جهان را مجنون خواهد کرد!