شاید سخنی از جان برآید برای گفتن برای پژواک بودن در گوش من و تو برای تصور خیالی که به امید زنده شدنش نشسته ایم!
نظرسنجی
‟ناگفته های یک من؛
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
۰:۰۰۰
این حال دگرگونم از قایق چوبی کوچک رها شده درتوفان اطلس خروشان تر است. بیخیال تمام مشکلاتمان؛ درکنارم زیر باران برقص حتی ابرها هم به نگاهت محتاج اند!
درونم خروشان بود و من خودم را شبیه ساحلی آرام نشان میدادم؛
شاید برای همین بود که فروپاشیدم و طوفان شدم..
آن چشمها، آن چشمهای سیاه براق، ای خدا، کاش میتوانستم خودم را در چشم هایش حلق آویز کنم.
۰۰:۱۵
امشب نیز در آغوش ماه خواهی بود؟! حتی ستاره سهیل هم نمیتواند در تاریکی پیدایت کند!
۱۸:۳۸
گفتم اگر لبهایم را بدوزم هیاهوی بیهوده درونم خاموش میشود؛ اما فهمیدم سکوت هم قد میکشد
۱۲:۴۲
شمع در روشنایی به دنیا آمد و پاکی و معصومیت را به دنیا نشان داد. اما اگر از نفرت و تاریکی باشد چه؟
۱۲:۵۹
شکوفه بهاری من. پروانه دست نیافتنی من. میدانم که نخواهی ماند، اما بگذار با تو خداحافظی کنم. ما در دنیای بعد، در کنارهم خواهیم بود. با یکدیگر می خندیم و خوشحالی هایمان را جشن میگیریم. پیروزی ما تلخ تر از چیزی بود که تصور میکردیم اما بهم قول دادیم تا در دیدار بعدیمان، یکدیگر را به یاد آوریم
۱۶:۱۱
آینده ازآن من نیست. آینده از هر حال و کنونی مبهمتر است. از تو و سایههای تاریکت نیز گمراه کنندهتر است.
۱۵:۵۶
-خندههاشون؛ آره خندههاشون من رو دیوونه میکنن تو رو چی؟
-خنده؟ زنده بودنشون بیشتر آزارم میده!
۱۵:۰۸
زمين در دفتر خاطراتش نام روزهايي كه حالش خوب بود را بهار گذاشت و زيرش با قلمي سبز نوشت آدمي نيست كه عاشق نشود فصل بهار