جاییکه بتونم خودم باشم
نظرسنجی
۱۱:۱۱
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
بعضی حس ها هستند که اسم ندارند
به اینجا تعلق نداری اما متعلق به جای دیگه هم نیستی؛
نمیخوای اینجا بمونی اما آروزی رفتن هم نداری؛
نگران نیستی اما آرومم نیستی؛
نمیخوای کنارت باشه ولی نبودشو هم نمیتونی تحمل کنی؛
دلت میخوای جائیکه هستی نباشی ولی جای دیگه هم نباشی؛
این که میان دوستانت باز هم تنها باشی...
غمی دارد که هر بنی بشری نمیفهمد.
یکی از معمولیترین دوراهی های زندگیم:
1: خودمو بکشم
2: اونارو بکشم
من عصبی نیستم،
فقط با آدما نمیتونم کنار بیام.
من بهت اعتماد کردم
ارزش این خیلی بیشتر از "دوست دارم" بود.
در خواب حقیقت میبینم؛
و در واقعیت، کابوس.
هر جایی قدم گذاشتم،
یا اضافی بودم، یا اصلا کافی نبودم؛
گمان کنم به هیچجا تعلق ندارم.
من میتونم کنارت باشم و بخندم
و هنوز اون حرف دردناکی که بهم زدی یادم باشه.
من در حال تلاش برای گریه نکردن چون یه نفر داره با چیزی که روش خیلی حساسم شوخی میکنه:
من برات سختی میکشم تو برف و رعد و برق
ستارهی چشمات دور دنیای من پرتو زد
واسه دیدن فیس تو میپیچم کل شهرو من
با اینکه کشتی منو باز میگم ندیدم از تو بد