مینویسم یادگاری تا بمونه یادگاری 🐻💤🍫
نظرسنجی
یادگاری


لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
خوابالو چطوری؟روالی؟
سلامم خوبم تو خوبی🐻؟💤
آره،چه خبرا؟
سلامتی این دو روز اومدیم شهرستان 🐻💤
بعدشم میریم تنهایی شمال 🐻💤 من دلم مسافرت دست جمعی با کلی ماشین و بچه ها خوشم میاد ولی خوب موقعیتش نمیشه یک چیز عادی با هم خانواده ها کنار نیمیان 🐻💤
تو چخبر جنگل چیکار میکنی🐻؟💤
من تا به حال شمال نرفتم،من را ببرید
هیچی تا دلت بخواهد هوا گرمه..
بدون فالوده و بستنی و کولر و آب خنک..موجود زنده ای وجود ندارد
جدیی به خانواده بگو مسافت برید شمال 🐻🍬
دقیقااا هواا گلوله های آتیش ازش میباره منم بستنی و فالوده میخوام 😭🐻💤
دل خوشی داری..
آخه چرا 🐻؟💤
قسمت بعدی داستانم آمد
نه پول اش هست،نه وسایل اش هست،بر فرض مثال رفتیم جای نداریم
مسافرت معمولا تو چادر میخوابن تو پارک های ساحلی یا اقامتگاهی، ماشین ندارید🐻؟💤
راستی اهل کجایی 🐻💤
یزد..ماشین داریم ولی هر روز تعمیرگاه است
آخ آخ مشکل یکی از دوستامم همینه تازه اونا دوتا ماشین دارن هر دو ام خراب هرچی میگن هردو بفروش یکی درست بگیر باباش میگه نه حیفه خلاصه که اونام هر روز تو تعمیرگاهن ، تازگی سوار ماشین شون شدم یک درش انگار بیفته باز بود خیلی ترسیدم واقعا خطرناکه امیدوارم راضی شن یک ماشین دست دوم ولی سالم بگیرن که خطرناک نباشه براشون جدا از موتور بدنه هم مهمه 🐻💤⛏️
میشه ازون گز های پر بسته تتون بهم بدین🐻؟💤 در واقع من پسته دوست دارم با کمی گز ولی همیشه بسته های کز پر گزهخو یک نصفه پسته ای اینا 🐻💤
باشد پسته ی پر از گز هم برایت میخرم
خوابالو زنده ای؟
خوابالو غرق خوابه 🐻💤 از سازنده کولر خوابالو تشکر خیلی خیلی ویژه میکنه و یک سبد شوکولات به بهای قدردانی به سازنده هدیه میکنه 🐻🍬🍬🧺
خدا را شکر داشتم نگران میشدم..:)
خوابالویی من،دوست خوب
ببخشید نگرانت کردم 🐻🍬 جنگل سبز مهربون من دوست خوب من 🐻🍬🍬🍬
جنگل امروز خیلی خوابم میومد ولی مبخواستم صبح خیلی خیلی زود بیدار شم بعد ساعت ۴:۲۰ صبح انقدر هواا خنک بود ببرون خیلی هواش خوب بود این ساعت ولی نمیدونم چرا این هوای خوب بیرون اتاقمه با اینکه پنجره بازه قدم رنجه نمیفرمایه بیاد داخل سر بزنه انگار میگه تو بیا بیرون 🐻💤🍬
حیح..تنها کاری که به ذهنم میرسد اینکه این ساعت بیام دستت را بگیرم تا بلند بشوی..
خیلی خوشحالم میشمم 🐻🍬🍬
روز هجدهم حرف زدن فاضله و نیوان هست
فاضله آنجا تصمیم میگیرد که برای کشتن پسر عمو تلاش کند..
نظرت راجب این چیه؟
بنظرم خوبه🐻🍬 حسی که تو داستان داشتم اینه که از همون اول تو ذهن فاضله، مقابله با پسرعمو بوده 🐻⛏️
نظرت در مورد روز هفدهم چی بود؟
به نظرت منطقی بود که پدر آراد میخواهد روحش را به بدن آراد منتقل کند؟
نه ولی خب داستان تخیلی شبیه انیمه های جادویی شد 🐻💤
حیح..:)))
پیشنهاد بدهیم بسازند اش؟
اوهومم مطمئنم خیلی طرفدار پیدا میکنهه 💤🐻🍬
بی خیال حالا کی به حرف ما گوش میدهد آخه؟!
داستان نویسا همین کارشوون باید کلی بگردن دنبال کارگردان و اسپانسر یا استخدام شن سختهه ولی میشه بایدد بگردیی و دست نکشیی همه میگردنن کلییی بعد پیدا میشهه و پیروزیی 💤🐻🍬
موبارکه🐻🍬 چی هیچی🐻؟💤
میگم جنگل بهت رشته ادبیات خیلی میخوره 🐻🍬
دوست دارم بدانم چرا اینطور فکر میکنی،میشه بگی؟
بهش فکر میکنم حق با تو هست
چون استعداد شو در تو میبینمم 🐻🍬
آن داستانم یک شرور دارد که در کنار یک شخصیت با قدرت ماورایی قرار میگیرد و قدرتمند میشود و بعد شخصیت قدرتمند توسط شرور تسخیر میشود..
چه جالبب 🐻🍬
میدونی یکی از فن های داستان نویسی اینه مخاطب نتونه حدس بزنه داستان تو چیه و برای قسمت های بعد برداشت های متفاوت داشته باشی .. دیدی بعضی فیلما اولش میبینی آخرشم معلومه یا کلیشه ای هستن 🐻💤 تو داستانت داستان های کوتاه قرار بده 🐻🍬
من فکر میکنم اینجوری خیلی جالب باشه انگار هر قسمت داستان خودشو داره ولی درنهایت کل قسمت ها بهم مربوط هستند و یک داستان جامعی رو می سازن 🐻🍬
به خاطر می سپرم..
ممنون خوابالو قسمت پانزدهم یکم غمگینه
هیب باشه 🐻🍬
فکر میکنم همین خوب باشه حالا میخوای خودت یکبار دیگه به عنوان یک مخاطبی که داره این داستان را میخونه ، به هر اسلایس داستان نگاه کن و اگه خواستی چیزی رو اضافه یا کم کن در کل عالیی خسته نباشیی 🐻🍬
قسمت چهاردهم را برایت می فرستم نظرت را بگو..
وضعیت من و دوستم بهتر شد..
خوابالو،ایده ای برای مرد چشم مشکی داری؟
منظور اینکه آراد به خاطر دختر چشم عسلی و نیوان به فاصله کمک میکند ولی آن چی؟
برادرشه 🐻💤 بعدا میفهمن تقریبا هردوشون این موضوع نمیدونن 🐻💤 اینطوریم میشه مثلا 🐻💤🍬
ایده ی خوبیه
پسر عمو از جای اش بلند میشود.پدر آراد و نیرو های ویژه ی پلیس همزمان به پسر عمو حمله میکنند.پسر عمو با بی حوصلگی و جدیت:«سطح a نسیم مرگبار»یک هیولای ظاهر میشود.روی شانه های هیولا خنجر هایی به شکل بال قرار دارند و روی دست های هیولا اقیانوس طراحی شده انگار پوست هیولا از کاغذ هست ولی خیلی محکم تر از کاغذ هست،این را نیروهای ویژه ای که سپر داشتند قبل از کشته شدن فهمیدند!
این قسمت را بخوان،نظرت را بگو
قسمت ۱۴ را میگی یا همین بخشی که از داستان فرستادی🐻؟💤
این بخش را بگو
خب بطور خلاصه خوبه اما اگه خط اصلی داستانه باید یکم روندش توضیح داده بشه چون میگه یهو پامیشن میرن سراغ پسر عمو ، نه رسیدن مسیر به پسر عمو گفته میشه نه نقشه حمله به پسر عمو برای همین یک چیزی باید این قبل بنظرم تعریف بشه 🐻🍬
خوابالو کجایی؟
سلامم من اومدم 🐻💤
روز نهم آمد...محض اطلاع
سلااام آخجونمم مرسی خبر دادی خوابالو خواب بود اومدمم 💤🐻⛏️
خوبه که آمدی..
خواب های خوب دیدی؟
اوهومم 🐻🍬🍬