جهت اینکه بدونید 'هنوز' زندهام
نظرسنجی
جایی برای مطالب بیهوده و باهوده


لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
یعنی یروزی وقتی بزرگتر شدم قراره برگردم اینجا؟ اون موقع با خوندن حرفام چه حسی دارم؟
نوآی تقلبی. اگه یروزی، یروز که قدت بلندتر شده بود، بدنت پراز تغیرای کوچیک و بزرگ شد و نهنگ تو سرت پر قدرت تر آواز میخوند، به اینجا سر بزن.
به چهارده سالگیت سر بزن و لبخند بزن. چهارده سالگیت رو یادآوری کن، دستش و بگیر و باهاش کنار موجها و صخره ها بدو!
جهان یه تیکه از زخم غروبه.
نکنه امشب من رو بکشی! نکنه امشب به دست تو دفن بشم
پس کی می رسه فصل ممکن شدن در محالها؟
من به معجزهی رسیدن درعین ناامیدی نیاز دارم خانم زمستون
از زمانی که کمتر اینجا اومدم و کمتر مینویسم، غمگینتر شدم
دیگه حتی اشتیاقی برای سر زدن به اینجاهم ندارم!
مختار هم مرد*)
وقتشه افسرده شم
هنوز افسردهم
هنوز افسردم
هربار که دلم رو شکستی،
به این فکر کردم چطور با وجود این همه بی رحمیت با من
بازم همون طور دوست دارم؟
دیدم در خواب رویایی را
ایستاده بودیم در خیابان عشق
بودی کنارم محکم، همچون ریشه های کاج،ناگهان ول کردی و رفتی، نگفتی بعد از تو،
دستان من خالیست، تنها تو را صدا میزنند، شنیدی و برنگشتی
حالا بیدارم، اما بازهم نیستی!
از کابوسی بیدار شدهام، و در کابوسی دیگر هستم
کابوس دیشب را دوست داشتم برای همان لحظه هایی که من و تو "ما" بودیم. پس از آن نیامدی در خوابم
خود را حتی از رویاهایم گرفتی و انتظار زنده بودمان را داری.
دوست دارم کابوسی را که دستان تورا داشته باشم
عزیزترینم
من از حالت خبر دارم، حتی با اینکه ۳۰۵ کیلومتر از تو دورم
از اولین روزی که باهم دیدار کردیم من تونستم غبار غمی که روی چشمات نشسته بود رو ببینم.
تو می خندیدی و من همون طور که از نوای دلنشین خندهات غرق لذت میشدم، صدای گریه هات رو میشنیدم!
وقتی که راه میرفتی و خیرهات بودم
خستگی وجودت رو در تمام حرکاتت میدیدم.
سایهی روحم، من میدونم که روزهای زیادی بوده که از زندگی یه سیلی محکم خوردی
و با فکر کردن به این موضوع، یخ بستن تمام وجودم رو حس میکنم. منو ببخش!
منو ببخش که نمیتونم برای زخمات چسب زخم باشم