چشمان خواب آلود و ذهن مشغولم به اینجا پناه اوردن
نظرسنجی
افکارم با دلیارم:)
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
( و قطرات در هوا بی آنکه یا بی آنچه که چیزی در هوا باشد می غلطیدن و زیبا در پرتو های خورشید میرقصید ! )
قطرات اقیانوس در شش هایم با جوهر خون مینویسند و میگذارند در آب نفس بکشم !
زیبایی اش ماننده نور در چشمان اشکی ام برای همیشه دفن شد!
چشمانش دفتری بود با نوشته های غمگین جوهر در هم ریخته اما میخندیدو میگفت خاک بود!
او میگفت فقط راه میرود میخورد و میخوابد تا به حال دامن بلند نپوشیده باد لای مو هایش نوزیده از درخت بالا نرفته از خانه ی مرغ ها تخم مرغ نیاورده شامش را در حیاط نخورده از خانه ی مادربزرگ همراه خاله هایش فرار نکرده و من میگفتم تا به حال کاپشن پفی نپوشیدم و سوار ماشین نشدم و گوشی نداشتم.
«دروغ زندگی، زندگی دروغ»
دانم مراد خود را گمره در این بیابان
نقشه روا نباشد تا هست رد جانان
بیا خونه مامان بزرگ بدوو
مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد
و گر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
از شدت عشق بیزارم.
ز غصه ام قصه ای خواهم ساخت بی پابان .
امروزم از دست رفت چون هر روز نیمی در اندیشه دیروز
نیمی در اندیشه فردا.