نظرسنجی
دیالوگ های دزیره:)
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
دستهای گرم ژان باپتیست
کی فکرشو میکرد، روزی دختر حریر فروش ساده ملکه دانمارک شود؟
چشم چرخاندن تا شوهری برای ژولی پیدا کنم
اما من دیگر بچه نیستم
پاپای عزیز من میدانست در این دنیا هیچکس مرا درک نخواهد کرد
_من نمیخوام از دستت بدم....
_مژه هات خیلی قشنگن
_به یه چیزای عجیبی دقت میکنی
_من به سلول سلول وجودت دقت میکنم بابا لنگ دراز
همه دارن میمیرن...حتی نگاه من.
تاحالا شده از شدت دوست داشتن یکی ندونی چیکار کنی؟
نه دیگه نمیتونم کسی رو از دست بدم..نمیتونم اونو هم از دست بدم..