نظرسنجی
دیالوگ های دزیره:)
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
شاید تپش قلب گاهی برای یه غریبهی آشناست.
اوژنیم دزیره رو نخونده بود..برای همینه که اون اول رفت؟
رها دزیره رو دوباره شروع کردم...
اوژنیم ولم کرده..شاید توی اون گوشهی دنیا دستای ژان باپتیستش گرمش میکنه؟..
_اینجا کسی صداتو نمیشنوه،پس خودت باش.
_تو میشنوی؟
_اگه بخوای میتونم کر باشم.
_اشکامو میبینی؟
_میتونم کور باشم.
تو برگشتی:)
دستهای گرم ژان باپتیست
کی فکرشو میکرد، روزی دختر حریر فروش ساده ملکه دانمارک شود؟
چشم چرخاندن تا شوهری برای ژولی پیدا کنم
اما من دیگر بچه نیستم
پاپای عزیز من میدانست در این دنیا هیچکس مرا درک نخواهد کرد