-وای خدایا چرا انقدر امروز شلوغه. افتاب تند و نامهربان میتابید اما نسیم پر لطف تر بود. جود و کانائه در میان جمعیت بازاره بزرگ قدم میزدند،صدای همهمه و صحبتها مانند همیشه کل بازار را پر کرده بود.از کنار اود فروشی عبور می کردند. کانائه بینی اش را گرفت. جود خندید: عجب،تو کی اومدی اینجا که خلوت بوده؟راستش دیگه نمیتونم اینجا رو خلوت تصور کنم... چشمهاش رو تنگ کرد:خیلی ترسناک میشه.
نظرسنجی
تابلوی نقاشی
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
نظرات بازدیدکنندگان (0)