لینک کوتاه

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.
نظرات بازدیدکنندگان (135)
  • این داستان: نشود فاش کسی آنچه میان من و توست😔🤌

  • (صبا: هومم با این که نباید اینجوری باشه ولی این صحنه واقعا قشنگه . تونی و استیوی که هر ثانیه باهم جدال داشتن الان اون نشسته کنار تختش و منتظره تا بیدار بشه. نمیتونم واقعا متوجه بشم چرا مردم از این بدشون میان؟ چطور میتونن متنفر باشن؟ اونها زیبان.
    هعی، شاید یه روزی نه؟ شاید توی یه جهان دیگه؟ شاید ، شاید، شاید... چرا تو این یکی نه؟

  • تونی: چجوری میتونم به پپر بگم..؟ صبا: اون درک میکنه، باور کن. بهتر از اینه که مخفی کاری هات رو ادامه بدی، چون میدونی که بالاخره میفهمه.
    تونی: بهتره استیو رو به واکاندا ببریم اونجا پیداش نمیکنن. صبا: میشنوی من چی‌میگم؟ تونی: بهش فکر میکنم. ( تونی تا موقع هوشیاری استیو پیشش میمونه و وضعیتش رو چک میکنه. )

  • ( وضعیت استیو پایدار میشه و تون یو صبا، نفس راحت میکشن. پس از سکوتی طولانی ...)
    تونی: منظورت چی بود ؟ صبا: هوم؟ از چی؟ تونی: منظورت این بود که قرار نبوده من و استیو باهم باشیم؟ صبا: من چنین چیزی رو نگفتم. تونی: ولی به نظر میرسید که میخوای بگی. صبا: اونطور که فکر میکنی نیست، من فقط پیش بینی نمیکردم همچین چیزی رخ بده. تونی: این به این معنیه که اصلا مایی وجود نداشته. این یک اشتباست... صبا: تونی این اشتباه نیست اما کاری که تو میکنی اشتباست...باید به پپر میگفتی.

  • صبا: انگار یه ترکش به شکمش و یکی دیگه هم به شونش خورده. تونی! صدامو داری؟ تونی: ببباید چییکار کنیم؟ صبا: شوخی میکنی؟ مغز تو ۴ برابر مغز منه یعنی بین اون تراکتور درست کردنا بلد نیستی آدم نجات بدی؟! تونی: ...الکل و بده . صبا: این شد یه چیزی. ( چند دقیقه ای هست اونا در تلاشن تا ترکش هارو دربیارن...) صبا: تونی داره خون زیادی از دست میده ضربان قلبش اومده پایین. منو نگاه. میدونی که این تقصیر تو نیست.تونی: ...تقصیر منه. صبا: خف×شو نیست. الان مهم نی، چون داره میمیره باید یه کاری کنی!

  • تونی: اون په×باد تمام اینارو ضبط کرده و به احتمال زیاد به پلیس فرستاده ...باید کاری کنیم وگرنه همشون میوفتن دنبالمون. صبا: جارویس نمایشگر ماشین رو در اختیارم بزار‌. تونی: داری چیکار میکنی؟ صبا: در تلاشم هکش کنم، قبل از این که به دست اونا برسه.
    تونی: شد؟! صبا: اره فعلا سرگرمشون میکنه. براشون ویدیو هلو کیتی گذاشتم. تونی: هعی...صبا:جلوتو نگاه کن انقد...تونی: اگر من نمیومدم اینجوری نمیشد. صبا:ساکت شو! ( استیو رو به طبقه ی زیرزمین خونه ی بروس میبرن جایی که آزمایشگاه است. و اون رو روی تخت میزارن.)

  • تونی: هی هی خوبی؟! بلند شو، پشت کابینت بمون. از اینجا تکون نخور. صبا: تونی، استیو! جورج: اینجا چه خبره...؟!!! صبا:هیس بیا این برای تو. په×باد، دیدی شلیک کن. ( تونی دستش رو تبدیل به تیکه ای از مرد آهنی میکنه و به سمت اون په×باد شلیک میکنه. په×باد میوفته روی زمین و انف×جار دیگه ای رخ میده.) تونی: استیو! بیدار شو! صبا: باید ببریمش . تونی: کجا؟! صبا: ...خونه ی بروس. نزدیکه. ( تونی و صبا، استیو رو بلند میکنن داخل ماشین تونی میزارن. )

  • درواقع خوشحال هم هستم براتون اما تاحالا فکر کردین اگر الان یکی ببیندتون چی میشه؟ استیو: اینجا امنه‌. کسی رفت و آمد نمیکنه.
    ( صدای انف×جار) ( همونطور که اونها نشسته بودند یکی از په×باد های پلیس استیو راجرز رو شناسایی کرده و از پشت شیشه شلیک میکنه. شیشه ها خورد شدن و هرکی یه سمت پرتاب شده. صبا همه چیز رو سفید میبینه و هنوز کامل به هوش نیومده.)

  • تونی: هی اینجوری صحبت نکن. صبا: الان جلوش هم درمیای؟ نه بابا آفرین. تا چند وقت پیش دهن همدیگرو سرویس میکردین. نمیدونم شاید یادت رفته آخرین بار کسی که نجاتت داد من بودم نه اون. استیو: من پشیمونیم رو ابراز کردم و دیگه بستمه. صبا: باشه باشه. اصلا بخشیده باشش مهم نیست. اقای تونی استارک شما دوست دختر داری، شما قرار نیست با یک مجرم درجه ی یک دیده بشی و شما قرار نبوده...تونی: چی؟ صبا: هیچی. صبر کنین ببینم از کی؟ استیو: اولتران. صبا: نه... نه...استیو: اره.. آره. صبا: میدونین به من اصلا ربطی نداره.

  • تونی: چیو؟ صبا: تونی میتونم یکی دیگه ام‌بزنم . تونی: از کجا فهمیدی؟ صبا: دوست دخترت... که نمیدونم اصلا دوست دخترت هست یا نه. زیر ماشینت ردیاب گذاشته بود. فقط منو فرستاد دنبالت که ای کاش نمیفرستاد. تونی: چی؟!! صبا: بگیر بشین ، دیشب رفتم برش داشتم و گداشتمش یه مکان دیگه که حتی اگر خواست خودسر بیوفته دنبالش به هیچی نرسه. استیو: من متوجه نمیشم الان مشکلت اینه که نمیدونستی؟ خب فهمیدی دیگه. صبا: اح×م×ق!

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.