آمدی وه که چه مشتاق و پر یشان بودم تا برفتی ز برم صورت بیجان بودم نه فراموشیم از ذکر تو خاموش نشاند که در اندیشه اوصاف تو حیران بودم بی تو در دامن گلزار نخفتم یک شب که نه در باد یه خا ر مغیلان بودم زنده میکرد مرا دم به دم امید وصال ور نه دور از نظرت کشته هجران بودم به تولaی تو در آتش محنت چو خلیل گوییا در چمن لاله و ریحان بودم تا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم سعدی از جور فراقت همه روز این میگفت عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم
نظرسنجی
نیورختکن
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
هعیی
هعیییی
هعیی
هعیی
بهبه
هعیی
هعیی
تا زنگ آخر زاار میزدد
وقتی بهش گفتم فلانی خودش کاپ داره ، گy عه سکتهزد 🤣😭
هر روز با یه پسر جدیده