_چیزی شده که صدام زدی ساسکه؟ ناروتو دستش رو برد لای موهاش:تازه از ماموریت برگشتیم و خیلی خسته ام..لازم دارم برم ایچیراکو رامن بزنم بر بدن. ساسکه همینطور اونجا وایساده بود و سرخ سرخ شده بود. یکم ام و اوم کرد:خب..راستش... ناروتو با قیافه جدی به ساسکه خیره شد،تاحالا توی این حال ندیده بودش. چقدر گوگولی شده بود.. ناروتو هم سرخ شد و نگاهش رو کشید اونور. ساسکه شروع کرد به حرف زدن مثل حالت عادی خودش:هی ناروتو،دیدی چه ماموریت سختی بود؟ دشمنمون خیلی قوی بود،به زور از پسش براومدیم.. البته که به نظر ناروتو اصلا شبیه ساسکه طبیعی بنظر نمیرسید. با قیافه کاملا جدی گفت:ساسکه.نترس. هر حرفی میخوای بزنی بزن. هرکاری بکنی هم من بازم دوستت دارم و این تغییر نمیکنه. با لپ های سرخ زیرلب اضافه کرد:به عنوان یه دوست البته. ساسکه سر تکون داد،انگار مصمم شده باشه و خواست حرفش رو بزنه. همون لحظه رعد و برق زد و ناروتو هیچی از حرفای ساسکه رو نشنید. بارون تندی سر گرفت و همه جا رو خیس کرد. ناروتو یه چتر ظاهر کرد:میخوای،ساسکه؟میدونم چقدر از خیس بودن بدت میاد.(حالا بنده نمیدونم واقعا از خیسی بدش میاد یا نه فقط باید یچیزی گفته باشم) ساسکه دستش رو دراز میکنه تا چتر رو از دست ناروتو بگیره که چتر از دستش میفته.جفتشون خم میشن تا برش دارن،و پیشونی هاشون به هم برخورد میکنه. خندشون میگیره.. و یهو ساسکه آروم میگه:دوستت دارم. ناروتو میشنوه و چشماش برق میزنن...ولی مطمئن نیست درست شنیده باشه،شاید توهم زده؟ آروم و محتاط میپرسه:چیزی گفتی؟ ساسکه قرمز شد،سرش رو بالا آورد و با لبخند به یادموندنی ای گفت:عاشقتم! بعد هم بلند شد تا بره. ناروتو سرخ سرخ شده بود..ساسکه دوستش داشت..عاشقش بود... ناروتو دست ساسکه رو گرفت:یلحظه وایسا. بعد هم خودش بلند شد و توی گوش ساسکه زمزمه کرد:من هم همینطور. و گونه ساسکه رو بوسید.
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
این سوال هنوزم ادامه داره
کیه که توی قلبش ستاره داره؟
عشق اشتباه بود از اول،
یا که اشتباهات من ادامه داره؟
احمق ها خسته کننده هستند؛نه چون زندگیشان یکنواخت است،بلکه آنها همیشه دنبال حماقت جدیدی هستند تا به زندگیشان تنوع ببخشند،گاهی هم حماقت آنها را پیدا میکند.
ولی احمق ها خسته کننده هستند چون هرگز دست از حماقت برنمیدارند؛یک احمق بدون حماقت هیچ است.آنها باعث میشوند شما با تک تک سلول هایتان نگرانشان باشید و نگرانی و این حقیقت که آنها احمقند،خسته کننده است.
No smoking without me!
قانون اینجا همینه، رعایت کنید آفرین.
زمزمه های شب پژمرد.
رقص پریان پایان یافت.
کاش اینجا نچکیده بودم!
هنگامی که نسیم پیکر او در تیرگی شب گم شد
فانوس از کنار ساحل براه افتاد.
کاش اینجا_در بستر پر علف تاریکی_نچکیده بودم!
فانوس از من میگریزد.
چگونه برخیزم؟
به استخوان سرد علف ها چسبیده ام.
و دور از من،فانوس
در گهواره خروشان دریا شست و شو میکند.
پنجره رویا گشوده بود
و او چون نسیمی به درون وزید.
اکنون روی علف ها هستم
و نسیمی از کنارم میگذرد.
تپش ها خاکستر شده اند.
آبی پوشان نمیرقصند.
بر سکوی کاشی افق دور
نگاهم با رقص مه آلود پریان میچرخد.
زمزمه های شب در رگ هایم میروید.
باران پرخزه مستی
بر دیوار تشنه روحم میچکد.
من ستاره چکیده ام.
من روی علف ها چکیده ام.
من شبنم خواب آلود یک ستاره ام
که روی علف های تاریکی چکیده ام.
جایم اینجا نبود.
نجوای نمناک علف ها را میشنوم.
جایم اینجا نبود.
فانوس
در گهواره خروشان دریا شست و شو میکند.
کجا میرود این فانوس،
این فانوس دریاپرست پرعطش مست؟
یه کلیشه منطور.
.Poverty and money can change a person
عزامونو میکنیم عید،اینو قول میدم بهت.