پایین توضیح میدم.
نظرسنجی
داستان پاترهدی من:
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
ادامه بعدا
میگه کامنت تکراری نزارید
نمردند تا آرزوی مرگ کنند فصل² p⁷
بخش2:《به تو هیچ ربطی نداره!》《ازم ناراحتی،چون ترکت کردم؟》《ناراحت نباشم؟》《من یه زندانی بودم! فراری بودم!این کارو با من نکن!من دوست دارم!》《دروغ میگی!دروغ میگی!》《من دروغ نمیگم!》او با جدیت این را گفت و پس از مکثی کوتاه دوباره با لحنی گرم و دلنشین ادامه داد《 اگه وارد شدنم به ذهنت اذییتت میکنه،پس فعلا تنهات میزارم.》حس کرد دوباره از لولهای تنگ خارج شد. استاد وارد کلاس شده بود. انگار واکنش نشان دادنش در قبال این حمله ها کمتر شده بود!
نمردند تا آرزوی مرگ کنند فصل دوم پارت هفتم.
بخش 1:قبل از همه در کلاس طلسم های باستانی نشست. باز حملهای به ذهنش وارد شد و حس کرد وارد خلع شده. تقریبا فریاد زد《چی از جونم میخوای؟دست از سرم بردار دیگه!》گریندل والد با آرامش گفت《یعنی حق ندارم دخترم رو ببینم؟》《اگه دخترت ذرهای برات ارزش داشت قبل به دنیا اومدنش ترکش نمیکردی!》《واقعا این فکر رو میکنی؟》《این فکر رو نکنم؟》《از یه فراری چه انتظاری داره آخه عزیز دلم؟》《آقای فراری الان کجایی؟》《من؟تو ذهن تو!مراقب تو! پس تو ترست ترد شدن،بخاطر منه؟》
هشدار:اینجا کامنت بزارین پاکش میکنم.
توی هاگوارتزیون هم درمورد منتشر کردن پارت های بعدی مینوسم.
هروقت پارت جدیدی رو توی کامنت ها نوشتم تا وقتی که پارت بعدی رو منتشر نکردم پینش میکنم. و بعد از پین شدگی درش میارم.
سلام به همگی.
امیدوارم حالتون خوب باشه. تو این سه هفته پارت ۷ از فصل دوم داستانم هرکاری کردم منتشر نشد. تمام تلاشم رو کردم ولی نشد. ناظر ها برسی نمیکنن. که حقم دارن. امتحانا نزدیک شدن...کسی وقت نداره