_ه..هوا خیلی سردهها... گوجو نفسش رو بیرون داد و بخاری که ازش بیرون میومد رو تماشا کرد. گتو لبخند زد و شالش رو محکم تر پیچید:آره! گوجو نگاهش کرد. گتوی مهربون و ناناز..دلش میخواست توی بغلش بچلونتش. به خودش نهیب زد؛برای اینکارا هنوز زوده!تازه اعتراف کردیم و این اولین قرارمونه! به زمین خیره شده بود و برخلاف خود همیشگیش ساکت بود. فقط میخواست کار اشتباهی ازش سر نزنه که..متوجه شد دستش توی دست گتوئه. با تعجب به گتو که وانمود میکرد کاری نکرده و از سرخی مثل لبو شده بود خیره ماند. گوجو یهو خندش گرفت:واااای چقدر گرم شد یهویی. گتو با خنده بهش گفت:مگه میشه ساتورو؟داره برف میادا. گوجو با شنگولی گفت:حالا که شده. _خب،به کافههه رسیدیم. باهم وارد شدن. پشت یه میز نشستن. گتو که منو رو بررسی میکرد گفت:تو چی میخوری ساتورو؟ گوجو با جدیت بهش خیره شد:بستنی. گتو با تعجب پلک زد:شوخیت گرفته؟هوا سرده ها! _گفتم بستنی. گتو شونه بالا انداخت:باشه پس منم قهوه میخورم. یه پیشخدمت رو صدا زد و سفارش رو گفت. خیلی طول نکید که بستنی و قهوه رو آوردن. گوجو نشسته بود و با حالت گوگولیای بستنی میخورد. گتو نتونست جلوی خودش رو بگیره و اومد کنارش و محکممممم گوجو رو بغل کرد. قطره های اشکش روی موهای گوجو نشستن. گوجو دستاش رو دور گتو حلقه کرد:سوگورو؟چی شده؟ گتو زمزمه کرد:بیدار شو،ساتورو. گوجو با چشمای پر از اشک ناشی از خواب قشنگش از خواب پرید.اون توی کافه نبود،پیش سوگورو نبود،شونزده سالش نبود،خوشحال نبود،اون فقط گوجو ساتورو،قوی ترین جادوگر جوجوتسو بود که روی تختش دراز کشیده و سوگورو دیگه توی این دنیا نبود.
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
خیلی غمگین بود ولی زیبا
تشکر3>
نکو سانننن
حالت چطوره؟
تو خوبی مایاسان؟
بدک نیستم..تو چی؟
من.. خب..
نمیدونم..
میخوای حرف بزنیم؟
اوکی ولی... این... گتو رو دوست دارم... و گوجو رو... 🥲 و این زیادی غمگین بود...
:>
گیلیلیسنپای،بقیه نظرسنجیهامم ببین!
سر کلاس نویسندگی تو تابستون با چاقو میام به استقبالت:)))))))))))))))))
هوراا.
وایسا تابستون؟ترم بعدی بهارهها.
عه؟پش این ترم کامل تموم شد؟
آره دیگه.
قرار شد ترم بهار رو بیای.
عه اخجوووننن
واییییهجوریشدم..
چرا؟
نمیدونم،خیلیبدهتوخواببهرویاتبرسی؛
رویاییکهواقعینمیشه
آره آره خیلی بده..
هاها.