منتشر نشد هعی
نظرسنجی
ما p5
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
واقعا. پرستار: خواهش خوشگله. بذار سرمتو بزنم.. خوبه.. همین هر وقت تموم شد صدام کن.+باشه مرصی🙂😃. اخیشش بالاخرع تموم شد. هیون سو. من دارم میام.
تماممم
. حس تازه ای بود. قبلا هم بهش فکر کرده بودمو مطمئن بودم یه وابستگی کوچیکه. چیز خاصی نیست.«و بازهم یک هفته بعد😐😂» کم کم داشتم سرپا میشدم و لحظه شماری میکردم واسه تف انداختن تو صورت هیون سو🙂. پرستار اومدو گفت: سلام خوشگله چطوری؟ اون پسر جذابا که هر روز میان دیدنت کو؟ 😊.+سلام. مرسی خوبم. عام اونا هم یکی دوساعت پیش رفتن. پرستار: انقد عجله داشتن که نذاشتن خبر خوشالیو بگم بهشون.+چیشده مگه؟ پرستار: این اخرین سرمته. امروز مرخصی. دلتنگت میشم خوشگل خانوم.+واقعاااا؟؟؟؟ 😃😃😃 مرسی خیلی خوشحالم کردین
اخه لعنتی تو که لبخندات اینجورین چرا بیشتر نمیخندی نکبت؟. جونگ کوک با لبخند گفت: پیداش کردیم+کیو؟ یه کم اروم بگیرین ببینم چخبره؟. ☆هه هه هه هه هیون سو رو.+ واقعا؟ کجاس الان؟؟؟؟.+توی همون جاییه که تو رو بردم. تنم درد گرفت شکنجش دادن؟ نه نه من به همین سادگی از قاتل مامان بابام نمیگذرم باید با اون سیخای داغ که تو اون اتاق بود پوستشو بسوزونن.+کاریش نداشته باشین. پسرا متعجب شدن ☆ولی هه ری اون خیلی اذیتت کرد.+میدونم. ولی..... فعلا کاریش نداشته باشین. تا خودم بهتر شمو بیام یه تف کنم تو صورتشو جنازشو ب
._نیازی نیست برع بمی. ره. ما میک. شیمش.+یا خدا. نه حاجی نمیخواد مهم نیس._واسه تو مهم نیست. ☆اگه میخوای بک. شیش من پایم._بریم. از فردا شروع میکنیم ببینیم چی میشه. ☆پایتم داوش.«یک هفته بعد. از زبونه هه ری» داشتم کم کم بهتر میشدم و پسرا به طرز فوق عجیبی دنبال هیون سو(دوس. پس. ر سابقش) بودن. همینجوری تو فکر بودم که در باز شد و پسرا مثل برق و باد اومدن. برای اولین بار لبخند جونگ کوک و دیده بودم. یه لحظه یه جوری شدم. حس جالبی بود. انگار لبخنداش حالمو خوب میکردن.
سئول و چن روزم باهم بودیم. تا اینکه یه روز غیبش زد. فهمیدم رفته دنبال یکی دیگه...هق هق هقققق. مامان بابامم با کمک پلیسا هق هق فهمیدن سئولم هق تصادف کردنو.... هقققققهق. تو اون تصادف داداشمم که یه سال ازم کوچیک تر بود بودش. با هق هق شناسنامه اون هق استخدام شدم چون خیلی شبیه هم بودیم هق هق. یه ذره اروم شد که شروع کردم به سوال پرسیدن ازش. ☆عام. حالا اسم واقعیت چیه؟.+جونگ هه ری. ☆چن سالته؟+۱۹.☆عام. از اون پسره خبر داری؟.+ بره بم. یره. چرا باید ازش خبر داشته باشم؟ ☆عاها. باشه خب.
دکترم اومد و نبضشو چک کرد و فرستادنش تو بخش(تا الان آی سی یو بوده) کم کم بهوش اومد و چشماشو باز کرد. دختره؟. یه نفس عمیق کشید و گفت: تا دو سال پیش زندگی من عادی بود. کاملا عادی.من توی بوسان زندگی میکردم و همجی عادی بود تا اینکه تو دبیرستان از یه پسره خوشم اومد. وقتی که بهش گفتم دوسش دارم...(اشکاشو پاک کرد و صداشو تنظیم کرد) به دروغ گفت دوسم داره. یه مدت باهم بودیم. همچی خوب بود تا اینکه... گفت بریم سئول زندگی کنیم. من خرم چون دوسش داشتم قبول کردم. یه شب بی خبر زدیم بیرون. رسیدیم سئول و چن روزم
اسلاید اول
گفتم:☆ولی. ولی اون. به ما گفته بود پسره.&عام. من نمیدونم چرا بهتون اینو گفتن. ولی ایشون دخترن. خدانگهدار. کوک نشست زمینو گف_اون. اون دختره. گفتم: عام. حالا چیکار کنیم رئیس؟_چیکار کنیم؟ تو همه ماموریت ها بوده. کل سر و سرامونو میدونه. خوبم میجنگه. دختر پسر بودنش مهم نیس. فقط یاید ببینیم چرا دروغ گفته.«و باز هم چندی بعد😂» دیدیم دستاش دارن تکون میخورن. انقد زود؟ تو فیلما که اینجوری نبود؟(خودت میگی فیلما پسرم. این رمانه😐😭😂) کوک تا این صحنه رو دید سریع عین برق گرفته ها دکترو صدا کرد
پارت بعد؟
عالییی
عالییییی بودددد🥺💗
تنکت بیب