_"ایتادوری، اگه اوضاع برات سخت شد، فقط صدام کن." _"فکر نمی کنی داری من رو دست کم می گیری، نانامی؟" _"بحث دست کم گرفتن نیست. من یه بزرگسالم و تو یه بچه ای. من وظیفه دارم جون تو رو نسبت به جون خودم در اولویت قرار بدم." :)
گربه ای که در تصویر مشاهده می کنین، متعلق به یه خانواده آمریکایی بوده که شبانه دزد میاد خونه اشون. حالا داستانش چیه؟ آقا دزده یه ماشین ریش تراش پیدا می کنه و خیلی رندوم شروع به تراشیدن سر این بیچاره می کنه و بعد در میره. فردای اون روز خانواده، گربه اشون رو با سر کچل پیدا می کنن، ازش این عکس رو می گیرن و در فضای مجازی وایرال میشه.... 😀
افکار شیطانی بنده در دوران کودکی وقتی بهم میگفتن چیزای تیز رو نباید داخل پریز برق فرو کنم:
"من شیفته ی کرکتر هایی هستم که با خودم تایپ مشترکی دارن. بخشی از وجود من در نهادشون نهفته ست. چشم هامون به یاد ماندنی ان و حرف هامون انسان های نابخرد رو ساعت ها به تفکر وادار می کنن."
چارسویی عزیز! شما توسط "پینگوی سبز" مورد رحمت قرار گرفتید! اون هر سه میلیون میم یک بار ظاهر میشه و تا هشت سال آینده خوش شانسی رو به ارمغان میاره.
حتی اگر غیرممکن به نظر برسد؛ باز هم شانس وقوع را دارد. مانند رویش "رز آبی" در دل دشتی سرد و سوزناک _سمبل میخائیل
چشم ها؛ دریچه ای به سوی "روح" هستند. راهی هموار و مستقیم برای رسیدن اما معمولا کمتر کسی به تو می گوید: {عجب چشمان زیبایی داری!}