
بال هایش را باز کرد و مرگ را در آغوش گرفت فارغ از آنکه مرگ در آغوش شخص دیگری بود، همان شخصی که او میپرستید و اما مرگ را در وصفش فرشته ای زرین توصیف میکرد فارغ از آنکه خود شیطان سقوط کرده ای بود که به مقام فرشته رسید و اما فرشته ای والا مرتبه که او را شیطانی بیش ندانستند، اکنون از چنگ او گریخته و در چنگال مرگ همچون آغوش گرمی قرار گرفته. چه میشد اگر آنها شروعی مجدد را به آغوش مرگ پیوند دهند... ( عجب چیزی نوشتما خدایی نصف شب چیزای خفنی به ذهنم میرسه😔 )