خاطره
عکس

آه ای یقین گمشده ای ماهی گریز در برکه های آینه لغزیده تو به تو! من آبگیر صافی ام ، اینک ! به سحر عشق؛ از برکه های آینه راهی به من بجو!

خاطره
عکس

تو دروغی دروغی دلاویز تو غمی، یک غم سخت زیبا. بی بها مانده عشق و دل من می سپارم به تو عشق و دل را که تو خود را به من واگذاری

خاطره
عکس

به جز خیال وصالش چه بود قسمت ما؟ شدیم یک نفر از خیل دوست دارانش

خاطره
عکس

‌ بوسـﮥ هايت را لای ابر ها پیچیده‌ام وقتی آسمان گریه کند ، خاک باران خواهم شد

خاطره
عکس

نمی‌آید به چشمم هیچ‌کس غیر از تو این یعنی به لطف عشق تمرین می‌کنم یکتاپرستی را