وای داریم میریم اردو ! باید ساعت سه صبح اونجا باشیم که زود راه بیوفتیم بعد از اونور هم سه صبح فرداش مامان بابام باید بیان دنبالم 🤭 بعد داریم میریم کاشان وای خیلییی ذوق دارمم
ناظر فداکار به من میگن 🤡💔 همه دوست دارن برن تو چارسو چیزای جدید و باحال ببینن ولی نمیدونن من همشونو بررسی میکنم و چیز جدیدی برای دیدن خودم باقی نمیمونه 💔💔💔💔💔💔💔😭🤝🏻
مارو پارسال بردن اردو سیرک... بعد چند تا مدرسه بودن بعد دقیقا روبه روی ما چند تا مدرسه پسرونه بودن ببخشیدا ولی دلقکای سیرک قشنگ اونا بودن 🤡👍🏻من پاشدم برم دستشویی اینقدر خجالت کشیدم که نگو... بعد گوش کنین 😂😂اینقدر حواسم به نگاه *نکردنشون* بود اشتباه با مخ رفتم تو یکیشون یعنی حالمبدد من اینجوری بودم که عذر میخوام ببخشید و الفرار
خب اول میخواستم که تو واتپد یسری داستانامو بنویسم ولیی گفتم خب شاید خیلیاتون نتوتین برین و شرایطش نداشته باشین... از یسریهاتون پرسیدم ولیخب گفتین که میخواین از یه فیلم و انیمیشن باشه حالا تو کامنتا میشه لطفا بگین از چه انیمیشن یا فیلمی؟ 🙏🏻🙏🏻🤷🏻♀️
خیلی دوست دارم یه داستان بنویسم اونم تو چارسو به طوریکه آپلود روزانه داشته باشیم حالا یه ایده ای تو ذهنم بود... مثلا یا میتونم یه داستان از خودم در بیارم یا اینکه شما یه فیلمی یا کارتونی رو به من میگین و من یا آدمش مینویسم براتون یا حالا وانشات طور نظرتون چیه تو کامنتا بگین چه فیلمی.
من خدایی کارتون خیلی دوست دارم کم پیش میاد فیلمای جدی و درآم ببینم بعدشم از یه جایی کارتونهای خوب دیگه نمیومد پس برای بارn ام ریواچ میکنم 👍🏻👍🏻
اینقدر بدم میاد از یسری کاربرا که بکم بهشون توجه میشه مغرور میشنو و فکر میکنن از بقیه بهترن 💔😩
واقعا خسته شدم مدرسه امتحانامونو گذاشته پشت سر هممم امروز 4 ساعت فیزیک خوندم آخر هفته هم 12 ساعت ریاضی خوندم بعد حالا میریم امتحان میدیم کل روزم مدرسه ایم یعنی نمیآیم خونه 💔💔💔🤡
من در هفته به زور بلند میشم حالا از شانس قشنگم پنجشنبه ساعت 6 صبح از خواب پریدم و فکر کردم باید برم مدرسه منم عین این اسکلا پاشدم که آماده شم که سرویس دیر نشه بعد یادم افتاد عههه تعطیله
وای خاطره سم : هیچی ما تو سرویس نشسته بودیم بعد راننده تاکسی جلومون بود حاجی انگشت وسطش آورد بیرون بعد یا یه دقیقه این بیرون بود بعد ما فک کردیم جوونه داره فحش میده نگو میخواسته بگه وایسین 🤡😂
غمیگنم ، به قدری غمیگنم که شب ها باید خودمو با فیلم و گوشی و درس خفه کنم تا فکرم سمت اتفاقا نره. احساس امنیت نمیکنم... نه پیش خانوادم ، نه پیش صمیمی ترین دوستم ، نه تو مدرسه... فقط میخوام تنها باشم... بخوابم. یه خواب خیلی طولانی و وقتی بیدار بشم همشو فراموش کرده باشم...
تو هر رابطه ای هر اتفاقی میوفته زود قضاوت نکنین ، قضاوت کردن فقط راه داره به سردرگمی ، و وقتی سردرگمی فقط خودتی که اذیت میشی. دوستان حرف بزنید ، حرف های اونم بشنوید خواهشا
فقط منم که استرس داره خفه ام میکنه ؟؟ تو مدرسه خوب بنظر بیا تا قضاوت نشی ، مواظب باش خانواده از هم نپاشه ، درس بخون معدلت بیاد بالا بهت افتخار کنن ، همچی تو خودت نگه دار بدتر نشه... ولی نه بدتر میشه! مثل یه آتشفشانی شدم که بغض گریه هامو نگه داشتم... هر لحظه ممکنه این آتشفشان دیگه تحمل نکنه . آره ثیثی این بزرگ شده!
ترجمه : من. اشتیاقی که برای آتیش زدن همه جا دارم ( یا حالا کنایه از بازیگوشی و خرابکاری ). 🐑🙏🏻😂
میدونستین ؟ گربه ها یه انگلی دارن که وقتی میان خودشونو میمالن بهمون اون انگل وارد پوست میشه ، این انگل میره میچسبه به مغز و با ترشحاتی میشه که ما عشقمون به گربه بیشتر بشه و کلا بیشتر به طرفشون بریم. جالبه نه ؟ ما هممون این انگلو داریم 😗😭