
درون هر یک از ما، تضادی دائمی در جریان است؛ نبردی میان آنچه جهان از ما میخواهد و آنچه روحمان عمیقا به سوی آن کشیده میشود. بسیاری از عمر ما صرف تلاش برای پنهان کردن این حقیقت میشود، اما درس بزرگ زندگی آنجاست که قدرت واقعی نه در انطباق بیچون و چرا، بلکه در شجاعت پذیرش نسخهی اصیل خودمان نهفته است. وقتی دست از تظاهر برمیداریم، تازه متوجه میشویم که آن چیزی که همواره به دنبالش بودیم، تمام مدت در درون ما منتظر بود تا به رسمیت شناخته شود.

مدتهاست که تلاش میکنیم زندگی را شبیه به یک فرمول ریاضی حل کنیم؛ دنبال ورودیهای مشخص و خروجیهای قابل پیشبینی میگردیم. اما حقیقت این است که جهان، یک الگوریتم نیست، بلکه یک اثر هنری نیمهکاره است. ما در میانه راهیم، جایی که رنگها هنوز خشک نشدهاند و خطوط مرزی بین “باید” و “هست” مخدوش میشوند. بزرگترین نبوغ ما در این لحظه آشکار میشود: نه در یافتن پاسخ قطعی، بلکه در شجاعت ادامه دادن کاوش در ناشناختهها، در حالی که میدانیم هر کشف جدید، فقط مجموعهای از سوالات عمیقتر را به همراه خواهد داشت.