خاطره
یادمه وقتی ۶ سالم بود داداشام خیلییی اذیتم می کردن و همش میگفتن دخترا لو.سن و تر.سون و از این حرفا خلاصه منم عصبانی شدم ولی چیزی نگفتم رفتم یه دونه عنکبوت رو گذاشتم رو دستم (برای بچه شیش ساله خیلی سخته همچین کاری ) بعد رفتم سراغشون اینا هم هی فرار می کردن منم هی میگفتم کی لوس.ه ؟ کی ترس.وئه ؟ هنوز که هنوزه به خودم افتخار میکنم