خاطره
Ayhan 5 ساعت پیش
عکس

یادش بخیر یه مدت سمت هرکسی میرفتم از زندگی سیر بود. و معمولا بعد از یک مدت محو می‌شد یعنی حضورش کمرنگ می‌شد. خلاصه که انگار تنهایی اطرافم حصار کشیده بود. تا اینکه یه فرشته از آسمون پایین اومد.. و دقیقا داخل قلبم فرود اومد(: ـــــــــــــــــــــــ _لبخند او Ayhan_mihrad

خاطره
Ayhan 8 ساعت پیش
عکس

I loved and i loved and i lost you. I loved and i loved and i lost you (: دوستت داشتم دوستت داشتم و از دستت دادم. چرا بیشتر مراقب قلب زخمی‌ات نبودم؟ چرا همانند قدیم، دوباره نمی‌گویی «دوستت دارم؟» چرا گره‌ی دستانت همانند قبل محکم نیستند؟ چرا لبخندت مانند قبل دلنشین و واقعی نیست؟ چرا عشقت بوی دروغ می‌دهد؟ Ayhan_mihrad

میم
Ayhan 10 ساعت پیش
عکس

وقتی داری از خستگی و شدت درس میمیری، ری‌اکشن صادقانه کلاس زبان:

خاطره
Ayhan 5 روز پیش
عکس

حالت چطوره؟ دل تنگ اون چشم‌های مجذوب کننده‌ی توام. اگر بدانی چقدر دوست دارم دستم‌را بر روی آن موهای فرفری‌ات بکشم و پلک‌هایم را ببندم.. آرام آرام در آغوش گرم تو به خواب بروم. اگر فاصله‌مان کمتر بود.. همه، چیز بهتر می‌شد. Ayhan_mihrad

خاطره
Ayhan 5 روز پیش
عکس

بی تو شبیه یک فرشته بال شکسته‌ام. که مجبورم تمام شب‌را با سرمایش تحمل کنم. قلب سرخم‌را در دست می‌گیرم.. چرا که سینه‌‌ام طاقت سنگینی و ضربان ضعیف او را ندارد.. این قلب مال توست پس بیا و با خودت او را ببر. Ayhan_mihrad

خاطره
Ayhan 5 روز پیش
عکس

به بیرون از پنجره خیره شده بودم که صدای بم امیر، رشته افکارمو پاره کرد.. «آیهان، بنویس» نگاهی به او انداختم و قلم‌رو بین انگشت‌هام فشردم. شروع به نوشتن کردم. حس قورباغه‌ای را دارم که اسبابازی یک کودک شده. امیر خم شد و نگاهی انداخت. «بچه قورباغه تویی حتما» سر تکان دادم.. «و اون بچه لوس هم تویی» نفس عمیقی کشید و از اتاق خارج شد. Ayhan_mihrad _زندگی پادشاه ماه