
و دقیقا همه چی همون لحظه ای خراب میشه که متوجه میشی هیچ جا رو نمیتونی به چشم خونه ببینی و همه مکان های جغرافیایی برات غریبه شدن. -ناگهان تمامی دنیا با آن عظمت دیگر جایی برای ارام گرفتن روح تو نمییابد-

جرأت کنید راست و حقیقی باشید. جرأت کنید زشت باشید اگر موسیقی بد را دوست دارید رك و راست بگویید. خود را همان که هستید نشان بدهید. این بزک تهوع انگیز دوری و دو پهلویی را از چهره روح خود بزدایید با آب فراوان بشویید. " رومنلاری "

گھی گریان، گھی خندان، گهی چون ابر سرگردان، گھی عاقل تر از عاقل، گھی نادان تر از نادان
افتادن با نمره ی ۲ بهتر از افتادن با نمره ی ۹ عه مرگ مغزی بهتر از قطع نخاعه سقوط بهتر از آویزون موندنه. تموم شدن بهتر از معلق بودنه نبودن بهتر از نادیده گرفته شدنه نبودن بهتر از نادیده گرفته شدنه نبودن بهتر از نادیده گرفته شدنه ...

برای اینکه مردم در خط نگه داشته شوند آنها باید گرسنه نیازمند بی سواد و خرافی نگه داشته شوند. باید کاری کنیم که برزگر و دهقان خودش را محتاج من و شما بدانه و شکرگذار باشه. برای این که ما به مقصود برسیم باید او ناخوش و گشنه و بیسواد و کر و کور بمانه و حق خودش را از ما گدائی بکنه "حاجی آقا-صادق هدایت"
من متوجه شدم که در اعماق نفرت درونم عشقی بی پایان وجود دارد. من متوجه شدم که در انتهای گریه درونم، لبخندی بی مانند وجود دارد. من متوجه شدم که در پیچیده ترین آشوبهای درونم آرامشی عمیق وجود دارد. من متوجه شدم که در اعماق زمستان درونم تابستانی دلپذیر وجود دارد. و اینها به من شادی میدهند. و به همین دلیل است که برایم مهم نیست دنیا با بیرحمی بر من فشار بیاورد، زیرا که در درونم چیزی قویتر با آن مقابله می کند. "آلبر کامو-کالیگولا"
هیچ چیز دائمی نیست و هیچکس کامل نیست. همه مأیوستان میکنند؛ حتی والدينتان.. وقتی این را پذیرفتم دیگر منتظر نبودم کسی از راه برسد و نجاتم دهد یا زندگی را برایم آسان تر کند. "ناتاشا لان-از عشق گفتن"
من از آن تافته های جدا بافته نبودم که هر توهینی را ببخشایم اما همیشه در آخر کار آن را از یاد می بردم آن کس که تصور میکرد که من از او نفرت دارم چون میدید که با لبخندی صمیمی به او سلام میگویم غرق در شگفتی میشد و نمیتوانست باور کند. در این حال بر حسب خلق و خوی خودش یا بزرگواریم را تحسین و یا بی غیرتی ام را تحقیر میکرد بی آنکه فکر کند که انگیزه ی من ساده تر از اینها بوده است، من همه چیز حتی نام او را از یاد برده بودم. "آلبر کامو-سقوط"
"این روزها آدمها کلمات را بیدقت به کار میبرند. آنها را در متن یا جملهای میریزند، یاداشت میکنند، میدزدند و بعد رهایشان میکنند. بدتر از همه اینکه فراموششان میکنند. کلمات وقتی ارزش دارند که یاد بگیریم معنايشان را حس کنیم." -سنگ، کاغذ، قیچی , آلیسفینی-
ما انسانهایی هستیم که بودن را فراموش کردهایم، در حالی که از ابتدا انسان بودن را میخواستیم، نه انسان شدن را.