در “ بلاک کن، میوت کن، آنفالو کن، ریموو کن، حذف کن، بزن، بک..ش، ول کن، برو، دعوا کن، پاک کن، گند بزن به همه کس و همه چی، تیکه پارش کن، گوش نده داد بزن، عصبی باش، زیر پات له کن، بزن بشکن، فکر نکن، تنها شو، بم..یر” ترین حالت ممکنم. -Tannaz
در “ بلاک کن، میوت کن، آنفالو کن، ریموو کن، حذف کن، بزن، بک..ش، ول کن، برو، دعوا کن، پاک کن، گند بزن به همه کس و همه چی، تیکه پارش کن، گوش نده داد بزن، عصبی باش، زیر پات له کن، بزن بشکن، فکر نکن، تنها شو، بم..یر” ترین حالت ممکنم. -Tannaz
کلا آدمی نیستم که بشه باهاش خوش گذروند، بیرون اکثرا خستم، ساکتم، خوابم می آد، بی حوصله ام، اشتهام کوره، و معمولا تو یه جا انقدر درگیر افکار می شم که یادم می ره کجام، با کیم، و واسه چی اینجام و در آخر دلتنگ خونه می شم و زود می خوام برگردم به فضای امنم، اتاقم.
این روزا تنها چیزی که میتونه زنده نگهم داره فقط موزیکه، یه جوری شده که شب تا صبح، صبح تا شب فقط موزیک گوش میدم، یه جوری شدم که اگه موزیک نباشه نمیتونم زندگی کنم، دلتنگ که می شم میرم سراغ موزیک، حالم بد باشه حالم خوب باشه خنثی باشم میرم سراغ موزیک، حرفای دلمو نتونم به کسی بزنم میرم سراغ موزیک، کسی دلمو بشکونه میرم سراغ موزیک، یه جوری شدم که پلی لیستم رو ترجیح میدم به هرچیز و هرکسی، درواقع یه موزیک آرامشی بهم میده که هیچکدوم از آدمای زندگیم نمیتونن اینکارو کنن. - Tannaz
وقتی ساکتم چندتا دلیل میتونه داشته باشه: - خوب نخوابیدم. - منتظرم یه مسئلهای به نتیجه برسه. - حرفی برای گفتن ندارم. - درگیری یا وسواس فکری امونمو بریده. - استرس دارم یا ناراحتم. - بی حوصله ام باطریم خالی شده. - دچار فروپاشی شدهام. - یا همه رو باهم دارم.
چشمان او رنگ مشکی مثل شب تار بود چشمانش در افتاب می درخشید چشمانش چنان عمیق بود که انگار در خلسه هستم... چشمانش اخرین چشمانی بود که بیشتر از چشمان خودم دوست داشتم و دیگر هیچ چشمی را بعد از چشم او دوست نخواهم داشت... تا زمانی که عا..شق کسی نشوید متوجه نمیشوید که چشمان چقدر زیبا و منحصر به فرد هستند.تنها دراین صورت میشود فهمیدچشم ها زیبا و منحصر به فرد هستند و واقعا پنجره ای به روح هستند... دیگر چشمانش را ندارم که هر روز بیشتر ا قبل عا..شقش باشم
گاهی وقتا که دلم برای یه نفر تنگ میشه، توی دلم براش حال خوب آرزو میکنم، و فوت میکنم سمت آسمون. نمیدونم به دستش میرسه یا نه، ولی همین چند وقت پیش بود که اونی که خیلی دوستش دارم بهم گفت، یه موقعهایی وسط روز، شب یا نصفه شب، یه نسیم خنک یهویی میاد میشینه رو صورتش. دلش یهو بطرز عجیبی آروم میگیره. انگار یکی براش حال خوب آرزو کرده. اینو گفت و پررنگ خندید. منم خندیدم...