خاطره

یک روز داشتیم املت می خوردیم که من یهو قاشق رو پر از املت کردم و پرت کردم تو غذای مامان بزرگم(مامان بزرگم هم حساس و وسواسی)همه خندشون گرفته بود از جمله مامان بزرگم🤣🤣
یک روز داشتیم املت می خوردیم که من یهو قاشق رو پر از املت کردم و پرت کردم تو غذای مامان بزرگم(مامان بزرگم هم حساس و وسواسی)همه خندشون گرفته بود از جمله مامان بزرگم🤣🤣
اگه یک روز دیر برای مدرسه بیدار شدی و معلمت گفت چرا دیر اومدی ،واسه اینکه دعوات نکنه بگو: داشتم یک ماهی رو از غرق شدن نجات میدادم🤣🤣🤣