
R@ I tell you all the time Heaven is a place on earth with you Tell me all the things you wanna do "Video games/Lana Del Rey"

R@ I tell you all the time Heaven is a place on earth with you Tell me all the things you wanna do "Video games/Lana Del Rey"

بقیه رو نمیدونم شاید به عنوان یه دوست مجازی اونقدر بودنم کنارت حس نشه ولی اگه آسمون به زمین بیاد نمیزارم خم به ابروت بیاد از پیشت جم نمیخورم حتی اگه من یه نفر به تنها کافی نباشم ★ :)!...So...WHERE ARE YOU NOW

رن که اشک هایش هنوز روی صورتش جاری بودند به سمت او برگشت:《من...نمیتونم.نمیتونم نجاتش بدم.برگردوندن برادرت بهایی داشت.من نمیتونم کمکش کنم،چون درهمشکستهم.》 الریک مدت طولانی سکوت کرد،سپس آهی کشید و گفت:《 رن،تو در هم شکسته نیستی.》 رن فریاد کشید:《 چرا،هستم!برو بیرون!》 الریک اما از جایش تکان نخورد:《 نه،نیستی.》 رن دست هایش را پایین آورد و نگاه خشمگینی به او انداخت:《 تو از کجا میدونی؟》 الریک رو به رویش ایستاد:《 اگر کسی بتونه به کسی غیر از خودش انقدر اهمیت بده درهمشکسته نیست... 》

دخترک لبخندی زد و همانطور که رو به رویش میرقصید چشمانش را بست ... او هم معطل نکرد و همانطور که با عشق به دلباخته اش خیره شده بود زیرلب ، طوری که فقط پرنده ی کوچکی در کنارش بشنود زمزمه کرد :《 او طوری زیبا است که میخواهم برای او جان دهم ، او از هر غروب خورشید ، سرمای دلپذیر رودخانه و نوای گرم هر پرنده ای زیباتر است ... 》 دخترک برگشت و با نگاهی پر از سوال به او چشم دوخت ، اما او سکوت کرد و اجازه داد هوای خنک بهار صدایش را به مرور زمان به گوش دختر برساند ... :) * ادامه ی دوتا اسلایس قبل :)*

دخترک نگاهش را دزدید و لبش را گزید ... با دیدن واکنشش ، آرام آهی کشید و لبخندی زد و با صدایی خیس از احساسات در گوش دختر گفت :《 دوستت دارم ، نه چون زیبایی ، نه چون مهربانی ، چون تنها نگاهی که تو به من می اندازی که حس میکنم زنده هستم ... 》

نگاهش کرد و بعد با لبخند کوتاهی دستش را دراز کرد و موهای سیاه دخترک را پشت گوشش زد و زمزمه کرد :《 اگر شیطان تو را میدید ، چشمانت را میبوسید و توبه میکرد ... 》 درست است ... او خود شیطان بود ... :)