

زمستان خسته شد از بی بهاری...🍂🖤 دلم سخت می تپید از بی قراری... دو چشمم دوخته شد بر جاده سرد... چقدر تلخ است این چشم انتظاری...🖤🍂
زمستان خسته شد از بی بهاری...🍂🖤 دلم سخت می تپید از بی قراری... دو چشمم دوخته شد بر جاده سرد... چقدر تلخ است این چشم انتظاری...🖤🍂
یکـی نـوشـت یـکی خـونـد- یکـی مـ رد یکـی مـونـد- مـن میـنویسـم تـو بـخون- مـن میـ میـرم تـو بـمون...!
کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد آفتاب دیدگانم سرد میشد آسمان س ینهام پردرد میشد ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ میزد اشکهایم همچو باران دامنم را رنگ میزد
ای درد تو یار جانی من اندوه تو شادمانی من پیرایه داغ توست چون شمع سرمایه زندگانی من
باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه خانه ام کو خانه ات کو ان دل دیو انه ات کو روز ها کودکی کو فصل خوب ساده گی کو کودک شاد دیروز غرق در غم های امروز یاد باران رفته از یاد ارزو ها رفته بر باد
باران کمی آهستهتر، اینجا کسی در خانه نیست من هستم و تنهایی و دردی که نامش زندگیست!