ادامه خاطره زنگ هنر :همین که زنگ خورد نشستم کلی گریه کردم بعد که رفتم خونه به مامان بابام گفتم فرداش بابام رفتم مدرسه بابام کلی داد بیداد که مگه چیه همه دختران مشکلش چیه بعد مدیر گفت من ازش انظار نداشتم منم گفتم مهم نیست برگشت نگا کرد منم رفتم پشت سر بابام قایم شدم ولی بابام حرفو گوش نداد هرچی گفتم بریم شکایت کنیم آخه فقط این کارش رو مخ نیست همش گیر میده داد میزنه تحقیر میکنه ولی بابام قبول نکرد که نکرد ولی مهم اینه که سر تا پایش رنگ سال شد 😂🙂
ما سه شنبه هفته پیش زنگ اول هنر داریم از شانس گند ما مدیر مدرسه میشه دبیر هنر من یسری نقاشی کشیده بودم فیگور دخترو از این جور چیزا فکر کردم جنبه داره مدیرمون بعد دفترم رو نشست ورق زد یهو دیدم صدا برگه میاد گرفته دوتا از نقاشی هاهوو پاره کرده خب اینا هیچی آخه عزیز من گوساله بقیه رو چیکار داری من قبول میکنم اونا برا مدرسه مناسب نبود بقیه رو چیکار داری بقیه قارچ بود گل گربه از این چیزایی کیوت داخه زن چرا از دفتر جداشون کردی 😭😭😭🤣بعد اول برام مهم نبود انگار نه انگار همین که زنگ تفریح خورد زدم 🤣