آن روز چیزی در درون من فرو ریخت ، من به معنای واقعی کلمه ، در دریای چشمانش غرق شدم ! وادیار
ولی به گمانم هرگز نمیشود با یک نگاه فهمید در اعماق وجود چه کسی بخش کوچکی از آن شاهزاده سوار بر اسب نهفته است . | ساوی ـ اینگرید لا |
همه چیز از اهمیت دادن شروع میشه ؛ اهمیت دادن به شخص اشتباهی ، در زمان اشتباهی .
خنده های عصبی ای که اخرشون به لرزش دست و گریه و تنگی نفس ختم میشه تو یه سطح دیگه ای رومخ ، دردناک و ترسناکن :)
بعد از مدتی اولین کفش های مسابقه ام جا باز کردند و رفته رفته روی کاردستی هایس که ساخته بودم ، خاک نشست . من هم در قسمت پشتی اتاق هنرم مینشستم و در موردشان با کسی حرف نمیزدم . دست از خیال پردازی برداشتم و به اجبار روی آسفالت زمین تمرکز کردم .
``نوجوان ها چیز هایی را میدانند که کودکان درک نمیکنند و بزرگتر ها آن را از دست داده اند``
هرچی بزرگتر میشم بیشتر درک میکنم چرا آدما ی بد تو فیلما میخواستن دنیا رو نابود کنن.
"رفتن همیشه از آن کسی نیست که میرود، گاهی از آن کسی است که میماند و دیگر هرگز خودش نیست."
اگر میدانستم چنین وضعیتی پیش خواهد آمد مرگ را بر زندگی ترجیح داده و خود را از این شرایط خلاص میکردم .