

تصور کنید، تمام لحظات، تمام خندهها، تمام اشکها، تمام عشقهایی که تجربه کردهاید، تنها یک بازی بیرحمانه بودهاند. یک نمایش عروسکی که در آن، نخهای ما توسط هیچ قدرتی کشیده نمیشدند، بلکه خودمان با توهم آزادی، بر صحنهای خالی میرقصیدیم. زندگی، در این تاریکی، دیگر ارزشمند نیست، بلکه یک بار سنگین است که بر دوش موجودی بیاراده گذاشته شده تا لحظات درد و پوچی را تجربه کند و در نهایت، به همان نیستی بیشکلی که از آن آمده، بازگردد.