
شاید گل در میان علفزار بودن، سرنوشت همگان نباشد؛ اما چه افتخار بزرگی است که در میان همشکلیها، آواز یگانگی را بخوانی و در سکوت خاک، شعر خویش را بسرایی 🌻گلی در میان علفزار خرگوش ها 🌻
شاید گل در میان علفزار بودن، سرنوشت همگان نباشد؛ اما چه افتخار بزرگی است که در میان همشکلیها، آواز یگانگی را بخوانی و در سکوت خاک، شعر خویش را بسرایی 🌻گلی در میان علفزار خرگوش ها 🌻
هنر، آن شعلهی جاودان درون جان آدمیست که از نور خیال، زاده میشود و از آتش احساس، جان میگیرد. چشمهای زلال از زیبایی و معنا که در قلم شاعران جاریست، بر بوم نقاشان میدرخشد، و در نوای موسیقیدانان طنینانداز میشود. هنر، راز مگو و سخن ناگفتهایست که نه در واژهها میگنجد و نه در زمان محصور میشود؛ پژواکی از روح انسان است که در هر جلوهاش، جهانی نو خلق میکند.
اگر نقاش بودم، بر بوم جهان خیال، آفتابی را میکشیدم که هیچگاه غروب نمیکند، شهری که در آن لبخندها پژواک دارند، و آسمانی که با آرزوها رنگ میگیرد—نقشی که با هر نگاه، واقعیت مییابد و قلبها را با نور امید روشن میکند.
اگر میتوانستم فصلی را برگزینم، پاییزی میشدم که در هر برگ افتاده، رازی از گذشته را پنهان دارد، زمستانی که در سکوتش، هزاران حرف ناگفته زمزمه میشود، بهاری که در هر شکوفه، امیدی نو میرویاند، و تابستانی که آفتابش، گرمای جاودان عشق را هدیه میدهد. اما اگر تنها یک فصل را باید انتخاب کنم، آن فصلی خواهم شد که در قلب تو شکوفا شود—جاودانه، بیپایان، و از جنس رؤیا.