«من میخواستم ازت محافظت کنم. دلم میخواست دنیای بیرون هیچوقت بهت آسیبی نزنه… اما حالا میفهمم که بزرگ شدن یعنی همین؛ یعنی باید با ترسات روبهرو بشی.» "جیم هاپر"
🌻 "من هنوز در دل تاریکی، یک نوری میبینم. شاید ضعیف باشد، اما همان نور کوچک، امید من است. اگر آدمها بیشتر به زیباییهای کوچک دور و برشان نگاه کنند، زندگی قابل تحمل تر میشود" "ونسان ونگوگ"
این قطعا عجیب ترین چیزی بود که تو شمال دیدم.ترشی پاستیل. البته من که تست نکردم اما بنظرم با پاستیل شکری بدمزه ترین چیز جهانه. (ببخشید بابت کفیت عکس.اونجایی که ازینا میفروختن خیلی دورتر از ما بود)
دیانا و روما رو یادتونه؟ الان اینشکلی شدن. دیانا اونموقع هرچی که یه دختر میخواستو داشت🫠
حالم ابرو های جنا اورتگا💔💔 ابروی بلیچ به هرکسی نمیاد.مثلا به مریجین میاد اما به جنا اورتگا نمیاد.