
اگر زندگیام قرار است معنایی داشته باشد، خودم باید آن را زندگی کنم _ اتش دزد

توی هر کتاب، یه سکوت هست… سکوتی که انگار از جنس خود فکره. 📚 کتاب: خانهای در دریا با کودکان غریب

بعضی کتابا تموم نمیشن، فقط یه روز ازشون بیرون میای و میفهمی هنوز داری توی ذهنشون قدم میزنی. 📚 کتاب:دختر قطار

من به بعضی جملهها حسادت میکنم، اونایی که نویسنده بلد بوده دقیقا همون چیزی رو بگه که تو فقط حسش میکنی. 📚 کتاب:وقتی نیچه گریست

یه وقتایی کلمهها شبیه آغوشن… فقط باید بذاری دورتو بگیرن. 📚 کتاب:دختری به نام بوف

یه مدت کتابا ساکت شدن... یا شاید من گوشم خسته شد. اما حالا، دلم میخواد برگردم—نه برای معرفی، برای گفتن حسایی که بین سطرها جا مونده بودن. مثل بوی قهوهی سرد روی میز، یا برگی که هنوز لای رمان مورد علاقهمه...

یادمه اون روزها… وقتی یه سیدی نیمهخراب توی دستگاه میچرخید، قصهها نصفه میموندن و من با خیال خودم براشون پایان میساختم. هوا روشنتر بود، آسمون انگار واقعا آبیتر بود، و حتی دود شهر هم بوی غریبه نمیداد… بوی آشنایی میداد، بوی امنیت. اون موقعها شادی راحتتر میومد، مثل نسیم خنکی که بیدعوت میاد توی پنجره. همهچی سادهتر بود… دلم برای همون سادگیها تنگ شده. _تکه نوشته ای از کودک درون _

خطای ستارگان بخت ما برخی بینهایتها از بقیه بزرگترن، و من شکرگزارم که بینهایت کوچکم رو با تو گذروندم.

تنهایی میتونه مثل موج دریا باشه… ولی عشق، نجاتیه که قایق میسازه. جایی که خرچنگ ها اواز میخوانند

بهترین عشق همونیه که روح رو بیدار میکنه و وادارت میکنه بیشتر بخوای. (دفترچه یادداشت)

بعضی آدمها میان توی زندگیت و همه چیز رو تغییر میدن، حتی اگه فقط برای مدتی کوتاه باشن. (من پیش از تو)

خانه میتپد و نفس میکشد، و هر قدمی که برمیداری، میتواند تو را به جای ناشناختهای ببرد که هرگز انتظارش را نداشتی👻 (خانه برگ های کاغذی)

درون هر آدمی دو زندگی جریان دارد؛ یکی برای جهان، یکی که حتی خودش هم نمیتواند ببیند🐾🐈⬛ (دکتر جکیل و اقای هاید)

پنجرهها فقط برای دیدن نیستند؛ گاهی آنچه نمیخواهی ببینی، همان چیزی است که تو را نمیگذارد آرام بگیری⏳☁ (دختری در قطار)

نظرتون چیه رنگ و وایب پیج یکم متفاوت بشه؟ ۱.زرد ۲.همون قهوه ای خوبه ۳.نارنجی ۴.ابی

هتل سکوت دارد، اما اگر گوش کنی، صدای دیوارها را میشنوی که داستان میگویند… و همه ی داستان ها خوشایند نیستند.🩶🕒 (درخشش)

کتابدار تون با یه بغل معرفی کتاب اومده😁 توی پست جدید چه ژانری معرفی کنم؟ ۱.جنایی ترسناک ۲.فانتزی تخیلی ۳.فلسفی ۴.عاشقانه رمانتیک

«بهآسودگی خواهم مرد، چه اهمیتی دارد که دیگران غمگین شوند یا نشوند، گریه بکنند یا نکنند.» (بوف کور)

«در اعماق جنگل تاریک، درختی تنومند و مخوف روییده؛ شاخههایش را در آسمان شب گسترانده، و جادویی سیاه در ریشههایش جریان دارد.» (درخت نفرین شده)

«درخت نفرینشده بیش از صد سال است که منتظر یکی از وارثان خاندان کریت است… ورود به جنگل برای تاورین ممنوع بود، اما او، مثل هر پسر یازدهسالهای، نتوانست جلوی تمایلش را بگیرد...» (درخت نفرین شده)