

📝 «اگر میخواهی آینده را تصور کنی، تصویر چکمهای را ببین که تا ابد بر چهره انسان فرود میآید.» (1984)
📝 «اگر میخواهی آینده را تصور کنی، تصویر چکمهای را ببین که تا ابد بر چهره انسان فرود میآید.» (1984)
مود:تو پست جدید رو ۳ روز پیش گزاشتی ولی تستچی خسته تر از این حرفاس که تاییدش کنه (شوخی)
«مهمونی قشنگی بود. تا وقتی نورها خاموش شدن و کسی دیگه برنگشت.» (لیست مهمان ها)
«در سرزمینی که خواب نفرین است، بیداری واقعی مبارزهای است شجاعانه علیه سکوت.» (جادو هرگز نمیخوابد)
«مامانم همیشه میگفت مغز آدما مثل بادامه. از بیرون سفت و قهوهایه، ولی اگه بتونی بازش کنی... شاید چیزی ببینی که ارزش دیدن داره.» (بادام)
«زمان، بیماری و مرگ همهچیز رو میدزدن. چرا ما یه بخشیشون رو پس نگیریم؟» (به امید دلبستم)
دوستان ببخشید کم پست میزارم جدیدا دارم این کتاب رو میخونم تا براتون توضیحش بدم ببخشید 😁🍩
مرگ پایان نیست. بلکه فقط زندگیایست که دیگر انتخابی ندارد. _کتابخانه نیمه شب
بعضی آدما قرار نیست بمونن؛ فقط میان تا چیزی رو توی ما بیدار کنن. _به امید دل بستم
برای بعضیا، قهوهای یعنی عطر قهوه توی یه بعدازظهر بارونی ☕️ برای بعضیای دیگه، نوای یه آهنگ آروم وسط شلوغی روز 🎶 اما برای من؟ قهوهای یعنی ورق زدن یه کتاب قدیمی، وسط سکوت شب 📖🌙 تو چی؟ رنگ قهوهای چه حسی برات میاره؟
اینها به جادوی بزرگ اشاره داشتند از آن جادوهایی که ویل در راه قرار گرفتنشان میبایست بهایی بیشتر از آنچه هرگز دلش راضی میشد بپردازد.به عنوان مثال قلب خودش یا قلب دیگری را،اما در هر صورت جالب بود. (تکه ای از کتاب:جادو هرگز نمیخوابد)
_اونا لیاقت این رو دارن که به خاطر همدیگه امیدوار باشن. +امید بی فایده است،امید فقط جلوی دماغش رو میبینه.نسبت به اینده کوره و واقعیتی رو نمیبینه که همیشه محکوم به شکسته. (( من عاشق امید شدم))