داستان دکتر و مهندس : توی یه شرکت یه دکتر و یه مهندس کار می کردن که هر دوتاشون هم خواستگار منشی اونجا بودن هر روز صبح دکتر یک شاخه گل رز قرمز روی میز منشی میزاشته ولی مهندس هر روز یک دونه سیب روی میز منشی میزاشته منشی که از این وضعيت خسته میشه میره و به مهندس میگه :دکتر هر روز به من یک شاخه گل رز میده . رز نشانه ی عشق و علاقه هست ولی تو چرا به من سیب میدی ؟ مهندس میگه: دانشمندا کشف کردن اگه روزی یه سیب بخوری دیگه به دکتر نیاز نداری😂
من پرنده نیستم و هیچ دامی مرا گرفتار نمیکند. من انسانی با اراده مستقل هستم و اکنون از این اراده برای ترک تو استفاده میکنم... جین ایر نوشته شارلوت برونته
کسی که ما رو به این روز انداخت(کنفوسیوس فیلسوف برجسته، و معلم چین باستان، اولین فردی در تاریخ بود که در قرن ۵ قبل از میلاد مدرسه را اختراع کرد).....