راستش عجیبه ولی فک نمیکردم اینشکلی باشه، بزرگ شدن حس خوبی نداشت، دیگه درختا به سبزی قبل نیستن، آسمون دیگه مثل قبل آبی نیست، دیگه باد کولر اون حس و حال قدیمی خوبو نمیده، دیگه خوراکی خوردن با خندیدن نیست همش از استرس زیاده، زندگی پر از استرس و غم شده دقیقا همون زندگی که توی کتاب داستانا راجبش میخوندم، هر روز صبح قهوه و بی برنامگی، گم شدن تو وجود و فراموشی، بی هدفی و نبود حوصله، بهم خوردن تایم خواب، تقریبا به طور کامل فراموش کردم چطور زندگی کنم، قدیما همه چی بیشتر حال میداد…