گفتاورد
اااا 1 ماه پیش

کاش پرنده بودم کاش پرمیگشودم از این لانه ی سیاه و تا ابد رها میشدم شاخه شاخه روی هم نهم ، شاخ و برگ عشق! خواستم انبوه غم های دلم را خستگی روحم را و شکستگی قلبم را به عشقت از یاد برم ... افسوس از انبوه شاخ و برگ دور من پر شد از سیاهی ها کسی ندید مرا پشت آن سیاهی رنگ اما میدانم میدانم صدایم را شنیدند صدای ناله ام را ... _خودم

گفتاورد
اااا 1 ماه پیش

امشب برای نمیدانم تا کی در های قلبم بسته شد غنچه های غم ، زیر باران اشک هایم شکفته شد از وحشت تنهایی به خود میلرزم راه میروم ، گریه میکنم ، آرام میشوم .. گویی در جای جای این زندان مخوف، تکرار میشوم اما هنوز برای دل من انگیزه ای بزرگ میدرخشد فکر ... _خودم

گفتاورد
اااا 1 ماه پیش

من نگاه سرد و غمگین خویش را به تکرار گذر این لحظه های پوچ دوخته ام درون محبس تاریک تنهایی و غم افسار خویش را ؛ به دست سوار زندگی سپرده ام تا لنگ‌لنگان ، بگذرد از دشت تنهاییم .. رسیده بر لب پرتگاه نابودی و میگوید: گرچه انتهای ره اینجاست گمان مبر که راه آزادیست روزهای سیه تر در انتظار توست آری ، این سرنوشت توست ! _خودم

گفتاورد
اااا 1 ماه پیش

بشر بشر دیروز بشر فردا ، بشر..تا انتها ! بیش از آنکه فکر کند تنهاست و بیش از آنکه تصور کند ، نیاز دارد به یاری کسان آن زمان که نومید می شود از سوی آنها ، تلنگر می‌خورد به او ، که بسیار بسیار بسیار.. تنهاست ! _خودم

گفتاورد
اااا 1 ماه پیش

می روم در باغ تنهایی چنگ می اندازم به به شاخ و برگ خشک و عریان تک درخت امیدم در این زندگی افسوس در این تاریکی جز غم چیز دیگری نیست دستان من خالی و مرا هیچ امیدی نیست عشق' رایحه ایست که لمس کردنی نیست میخزم به کنج خلوتم آنچه خواهم شنید صدای حزن آلود تنهایی ایست ! و آنچه خواهم دید تصویر غمگینم در آینه ی تنهایی؛ و آنچه حس خواهم کرد، باز هم حسرت' و تنهایی' است... _خودم

گفتاورد
اااا 1 ماه پیش

زمستان جدایی از تو را تابستان داغ هم گرم نمیکند پاییز چشمانم با دیدن تو بهار شد و اسمت، با خنجر عشق روی قلبم حک شد * من، تو را عاشق خواستم * و در میان میخک های یادگاری، برایت ترانه خواندم تو فریاد نگاهم را نخواندی ! دل به غم نشسته ام را ندیدی و مرا میان گریه ها و بغض های شبانه ام، تنها گذاشتی... _خودم

گفتاورد
اااا 1 ماه پیش

تو گمان کردی که من از آهن و سنگم نمی شکنم/نمی سوزم و ندیدی که چگونه به خاک افتادم و در خلوت تنهایی و دوری تو گم شدم در خاطرات دور تو آنجا که عشق پاکت از بلندای کوه وجودت سقوط کرد و تو سرد شدی و هنوز، صدای وزش باد در باغ تنهایی در گوشم زمزمه میکند.. کاش بودی و می‌دیدی که بی تو می‌گذرد لحظه ها اما بی سختی! کاش بودی... تا برگ میگشتم/ در آن فصل طلایی / به زیر قدم های سبزت کاش بودی... تا ببینی که چگونه ، پیکرم را می‌فشارد ، چکمه های سرد وجودت(: _خودم

گفتاورد
اااا 1 ماه پیش

روز هایم عجیب دلگیرند ! اشک هایم / آرام آرام و بی صدا بر سر گونه های سردم ، میمیرند.. و کفن پوش اوراق دلنوشته های من می‌شوند. و من پر از وسوسه‌ی رفتن جنون وار خواهان رهائیم رهائی از این زندگی محنت بار ! اما....): _خودم

گفتاورد
اااا 1 ماه پیش

جاده تاریک است / خانه تاریک است.. صورتم نمناک / دل من غمناک.. جایگاهم در جهنم است / آن هم در قعر نمی‌دانم.. یا شاید بهترین بنده ام چرا که آنقدر برای آن خدا / احترام قائلم، که خود به تنهایی، در محضر قلبم، در دادگاهی غیر علنی بدون هیچ وکیلی مدافعی و بدون هیچ شاهدی /به حساب خود رسیده‌ام و در پایان/ محکوم کرده ام خود را محکوم به جهنم! جهنم اینجاست، آنچه من برای خود ساخته ام پر از آتش/ پر از درد است نه نه / درد این دنیا کافی نیست! _خودم شعری که تا حالا منتشر نکردم*

گفتاورد
اااا 1 ماه پیش

کسی که عشق رهایش می‌کند ، "بودن" ی است که نمی‌داند چگونه باید "باشد" ؟ و چه دردیست ، بلاتکلیفی میان "وجود" و "عدم" ! _شریعتی