گفتاورد

روز هاست بدنبال واژه ام دیگر حتی واژه ها هم از من فراری اند خسته ام هوس بال کبوتران را دارم تا که در آسمان فرود آیم و دیگر هیچ نبینم ... خسته ام ای کاش زود تر پایانی بود فقط ، پایانی بود پایانی برای سفری که ناخواسته آغازش کردم ... خسته ام از سال ها / از ماه ها از روز ها / از لحظه ها که زود می آیند و دیر میروند ... خدایا ، من از همیشه خسته ترم اما شاید شخصی در زیر آسمانت ، ذره ای از خستگی هایم را کم کند :) از خستگی هایم ، خسته شده ام 💔 - شاعر خسته

گفتاورد

زمانی میرسد که آفتاب ، تیره میشود و آسمان از جای کنده میشود ... و ستارگانی فرو میریزند ، که روزی سقوط مرا تماشا میکردند ! در آن روز ، من تو را در آغوش میگیرم و دیگر توضیحی لازم نیست ... ما باید خداحافظی کنیم ؛ بهشت ، جای " هیولا ها " نیست ! - شاعر خسته

گفتاورد

( شاد و بی غم بزی که شادی و غم ، زود آیند و زود بگذرند ) شادی شاید ... اما غم را نمیدانم ! شاید غم هم زود میگذرد اما آنقدر خودم را در آن غرق میکنم ، که گویی غرق ها طول میکشد ... دلم میخواهد خودم را از غرق شدن در این دریای بی انتها ، نجات دهم . نمیشود نمیتوانم ... این من ، با من بیگانه تر از آن است که مرا نجات دهد ! - شاعر خسته

گفتاورد

خدایا خسته ام آزرده ام صدایت میزنم اما جوابی نمیشنوم ... شاید این بنده ی حقیرت را فراموش کرده ای ! گذشته ام را در نا امیدی گذراندم ، حال را در افسردگی ، و آینده را ... نمیدانم آینده دیگر چیست ؟! در دفتر زندگی من ، آینده مفهومی تعریف نشده است :) - شاعر خسته

گفتاورد

در زندگیم ، به هر چه می نگرم غم و اندوه میبینم هرچه به دنبال زیبایی های زندگی میگردم ، چیزی پیدا نمیکنم با خودم می اندیشم آیا میتوانم میان دیگران ، چون گل های بهاری ، زیبا چون کوه ، استوار و چون رود ، پویا باشم ؟ آیا میتوانم با حضورم ، باعث آرامش و خوشحالی دیگران باشم ؟ سر انجام با خودم می اندیشم که چگونه میتوانم ؟ با این روح خسته ... دل شکسته ... و در پایان هر فکری ، تنها به یک چیز میرسم : ( کاش گل زندگی من ، در باغچه ی دیگری میرویید ! )

گفتاورد

در ذهنم آشوب است این من بی رحم ، هیولایی از حسرت هایم را در ذهن خسته ام بوجود آورده است ... نابودم کرده حریفش نمیشوم در دلم ، اقیانوسی از اشک های پنهانی ام نهفته است که مرا به اعماق پوچی ها میبرد ... کاش کسی درکم میکرد دستم را میگرفت و مرا از این دیار خاکستری ، نجات میداد . کاش آن شخص تو بودی آری باز هم کااش ... - شاعر خسته

گفتاورد
عکس

انسانها این حقیقت رو فراموش کرده اند اما تو نباید فراموش کنی ... تو تا زنده ای نسبت به چیزی که اهلی کرده ای مسئولی تو مسئول گلت هستی ... 🌹

گفتاورد
عکس

محبوب همه باش و مهرت را به همه هدیه کن اما عشقت را به یک نفر... وقتی گلی را دوست داری ، آن را میچینی اما وقتی عاشق گلی باشی ، هرروز به ان آب میدهی :)💖🌼

گفتاورد
عکس

حق🤌 متن طولانی تری بنویسید😒

گفتاورد
عکس

کاشکی ، کاشکی های مرا میدانستی کاشکی مرا می فهمیدی کاشکی ، حقیقت عشق را درک میکردی سنگ ، با همه ی سختی با قطره های نرم باران ، شکل میگیرد افسوس... دل تو از چیست؟ از سنگ هم نیست چرا باران اشکهایم را ، بر آن اثری نیست ؟ آن قطره ی باران که میچکد روی زمین امید دارد که بازگردد به آسمان من آن قطره ی بارانم که می چکم و آرام می روم در زمین من آن درخت خشک و بی برگم، که ضربه های تیغ بر تنم خورده من دگر نابودم من دگر هیچم هیچ را هیچ امیدی به بهار نیست...

گفتاورد
عکس

کاش پرنده بودم کاش پر میگشودم از این لانه ی سیاه و تا ابد رها میشدم خواستم لانه ای سازم شاخه شاخه ، روی هم نهم شاخ و برگ عشق خواستم انبوه غم های دلم را خستگی روحم را و شکستگی قلبم را به عشقت از یاد برم. افسوس از انبوه شاخ و برگ ، دور من پر شد از سیاهی ها و صدای ناله ام پیچید پشت شاخه ها. کسی ندید مرا از پشت آن سیاهی رنگ اما میدانم که صدایم را شنیدند صدای ناله ام را ...

گفتاورد
عکس

این بهترین راه است آخرین راه راه آزادی برای خوشبختی برای نابودی این نفرین اهریمنی ققنوس خواهم شد به آتش میزنم خود را تا که خاموش گردد این آتش ویرانگر که سوزانده زندگی ام را خاکستر خواهم شد تا که مرغی زیبا پرگشاید از آن و چه دیدنی است سرد شدن این آتش اهریمنی...

گفتاورد
عکس

این خانه تاریک است این کاشانه تاریک است و با چراغ روشن نمیگردد همانگونه که سیاه نمیگردد سپید بخت من سپید نمیگردد سرنوشت من چنین رقم خورده و دیگر بر نمیگردد و خوب میدانم که روزی در این خلوت تنهایی درون این دالان تاریک، تنهای تنها روحم از بدنم جدا گردد روزی که دگر روحم به این عالم تاریک برنگردد روزی که میدانم به همین زودی می آید و این فکری است که در سرم آمده و دیگر برنمیگردد ...

گفتاورد
عکس

زندگی ام ، هاشور خورده با دو رنگ : سیاه و سپید پرز بیم و امید بیمی سیاه و امیدی خاکستری رنگ بیمی همیشگی و امید لحظه ای بیمی سراسر رنج و امیدی با پرز غم من دچار یک وحشت بی پایانم این حکم من است ، که آغاز کنم هر سپیده دم روز دیگری را ، بی هیچ دلیلی برای زندگی با دلهره ، با اضطراب ، با دلی بیقرار زیر سقفی رفتم امروز که در آن گرچه عشق پیدا بود ، اما کاش در آیینه امروز چهره ی فردا پیدا بود ...

گفتاورد
عکس

گاه ، آرزو میکنم ای کاش شبی از شب های ظلمت و تنهائیم در میان کابوس ها و هزیان های شبانه ام برای همیشه از میان روم و بر این باورم که در شطرنج این زندگی خموش و مرگزا کیش گشته ام درمانده و حیرانم افسرده و نالانم ولی میدانم ، عاقبت روزی اراده ای چون کوه می یابم و جسارتی به مانند اسبی چموش تا از این صفحه ی شوم ، خیز بردارم و شیحه ای کشم از اعماق وجود به معنی مات

گفتاورد
عکس

باز باران ، نه آن باران با تازیانه ، نه با آن ترانه نه بر بام خانه ، که بر پیکرم می زند ظالمانه یادم آید کودکی افسرده بودم سرد و خاموش ، مینشستم کنج خانه دور از شادی های زمانه ای که گفتی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی هست زیبا ، هست زیبا ، هست زیبا حال بشنو از من ، شاعر من زندگی جز درد و غم نیست از چه رو گفتی که شیرین است؟ شیرینی اش از چیست؟ از آن روزی که شعرت را زبر کردم ، با خودم گفتم : زندگانی چه وقت روشن ، چه وقت تارست ؟ چه وقت غمگین، چه وقت شاد است ؟

میم
عکس

وقتی دوستم میگه چه خبر؟🥲