
روزی روزگاری یه چیپسی بود به اسم کوکب سرکه ای😐 یه روز کوکب از خرید برمیگرده به خونه اش🌯 طبقه بالای کوکب سرکه ای، پوفکی زندگی میکرد🫔🫔 بعد پوفکی اونوتو بالکن میبینه و میخواد دلبری کنه🥰💘 براش یه گل میفرسته🌹🌹 میخوره تو سر کوکب میمیره😵💀 بعد پوفکی میفهمه گل رو با گلدون فرستاده😐 از اون به بعد پفک ها و چیپس ها جدا زندگی کردن چیپس ها هم به حرمت کوکب باد بسته هاشون زیاد کردن😂 پایان

مهربانی زبانی جهانی است که کور ها میتوانند آن را بشنوند و کر ها میتوانند آن را ببینند☄️☄️☄️☄️☄️☄️☄️☄️☄️☄️☄️☄️