در این جهان رنجبار، نقش ما نوشته شد، ز آغاز کار. نه دست ما به خود، نه سرنوشت، چه تلخ، این جبر، چه سخت، این کشت. پستی، حقارت، نفرت، حسد، بر ما چو تیغی، به کینه، زد. جامعهای کور، در ظلمت خویش، که میکشد ما را، به بند خویش. ما میپنداریم، که آزادیم، ولی در این دام تقدیر، افتادیم. کیست آن که خواهد، این زنجیر، گسست؟ تا رهایی یابیم، از این بنبست.