لیست
وقتایی که راه می ری جوری دیده می شی که انگار داره معمولی عمل می کنی جوری توی افکار غرق شدی که حتی نمی دونی کجایی احتمالا از خوش شانسیت باه که نصف وجودت داره عادی عمل می کنه و راه می ره اما تو اونلحظه داری به دردات فکر می کنی انگارروی یه صندلی بسته شدی توی یه اتاق تاریک و نمی تونی حرکت کنی با خودت می گی که کاش ب مغزم بیشتر گوش می دادم اینجار به نفهم نیست اون لحظه هیچی احساس نمی کنی جز یه درون پوچ و خالی من فقط می خواستم بهم احترام بزارن ولی تو اون زمانی که گذشت من خودم رو هم جا گذاشتم ((: