بیاینویسیم مثل درس مثل مشق تو کتاب تاریخ فردا بیا بنویسیم ما هنوز زنده ایم زیر بار غم ها و دردا بیابنویسیم روزگار قاتل امیده ولی ما میدونیم شب تار اخرش سپیده جنگ و قهر و تحریم وستم این جهان پلشته کی میدونه غیر خودمون چی به ما گذشته هیشی توی تاریخ قد ما خون دل نخورده واسه ی یه ذره زندگی این همه نمرده ته همه ی این غما باز ما سرلبدیم یه روزی میاد که باهم دوباره بخندیم
زندگی من بین دو تا شاعر گیر کرده :: سعدی میگه :: برخیز و نخور غم جهان گذران تا میخوام بلند بشم حافظ میگه :: بنشین و دمی به شادمانی گذران فعلنی نیم خیز موندم تا تکلیفمو شاعر بعدی بیاد روشن کنه تنبل هم خودتونید والا 😂
هیس نمیخوام جا بزنم تو گذشته دستو پا بزنم سرمو جلو کسی نمیندازم پایین چون نمیخوام بیوفته تاج سرم سه وقتایی شاکی میشم زانوهام خالی میشن میدونم صبح میشه این شب حتی اگه الان وسط تاریکیشم مهم نی پر زخمه تنم مهم نی خودیا ضربه زدن مهم نی هرچی حرف بزنن یه روز همهشون باید برام کف بزنن
+ چرا زندگی برات مهم نیست هرجور دوست داری ادامه میدی ؟ _ چون میدونم نویسنده ی زندگیم خدا هست ✨🦋
یه دختر وقتی بره بکس قوی نمیشه وقتی بره کاراته قوی نمیشه .... در اصل یه دختر وقتی قوی میشه که تصمیم میگیره به حرف مغزش گوش بده ....
+ چرا وقتی مسخرت میکنن نمیزنیشون ؟ نکنه ازشون میترسی ؟ _ من از اونا نمیترسم از خودم میترسم ... 😎✨🦋
+ میدونی چیه ؟ _ چیه ؟ + دوست دارم برگردم ... _ کجا برگردی ؟ + برگردم به همون روزایی که تمام نگرانیم پاس نشدن امتحاناتم بود :)...
