حس عجیبیه کسی رو دوست داشته باشی ولی بهش کمک کنی به کسی که دوستش داره برسه... میدونی که چی میگم...
خواستم بگم... هی پسر میدونم روزات سخت میگذره سخت تلاش میکنی کسی باشی که از خودت انتظار داری میدونم سخت تلاش میکنی هیشکی نبینه اون بغض رو که الان چند ساله نشکسته میدونم خسته ای ولی ادامه میدی ولی خواستم بهت بگم... مگه جز تو کی میتونه؟ هیچ کس... پس به همه نشون بده آدم هایی مثل تو هستن... روزت مبارک رفیق...
دیروز با دیوید(دوست خیالی ام) حرف میزدم. دلتنگ یه نفری بودم که الان دیگه پیشم نیست. بهم گفت :فرض کن اونم یه دوست خیالی بود ولی دیگه ارزششو نداشت تصورش کنی...
دستانم را بگیر چشمانم را ببند و زمزمه کن "به من اعتماد کن" نیمه شب توی خیابان با من برقص انگشتانت را روی پوستم بکش و بار ها بگو که دوستم داری
دیوید میگه: زیبا ترین نوع خورشید زمانی که بعد بارون با تمام توان میتابه انگار داره میگه ببین من دووم آوردم تو هم میتونی...
از دیوید پرسیدم مرگ برای تو ترسناک تره یا من گفت" تو وقتی میمیری یه زندگی دیگه رو شروع میکنی ولی من وقتی تو بمیری محکومم که تا ابد دیگه وجود نداشته باشم فکر نکنم حرف نزنم حس نکنم به نظرت کدوم ترسناک تره؟" فکر کنم این بلاییه که سرعاشق ها میاد محکومن حس نکنن
دیروز یه خبر شنیدم که با کمک هندسه کوانتومی، کوانتوم الکترون رو به دست آوردن... وقتی به دوستام گفتم متوجه شدم خیلی ها حتی فرق گرانش از نظر نیوتون و فرضیه خمیدگی فضا و زمان انیشتین رو نمیدونن... واقعا قابل تأسفه
دروضعیتی قرار دارم که فرهاد میخونه: جمعه ها خون جای بارون میچکه و من به جای ابر سیاه اشک میریزم حق با توعه فرهاد. جمعه ها از ابر سیاه خون میچکه
احساس میکنم وسط گردآبی از عمیق ترین ترس های زندگی ام دست و پا میزنم و مشکل اینکه بر خلاف همیشه نمیدونم به چی نیاز دارم که حالم بهتر شه... کمک
طبق گفته دیوید(دوست خیالی ام) تنها چیزی که باعث میشه اون واقعی باشه عشقی هست که من نیسبت بهش دارم... فقط دوستای خیالی اینجوری نیستن:')
امروز با دیوید به یاد گذشته ها هواپیما کاغذی درست کردیم و متوجه شدم چقدر چیزی به این سادگی رو چقدر تو بچگی پیچیده اش میکردیم... من راجب هواپیما کاغذی حرف نمیزنم
امروز داشتم با دیوید(دوست خیالی ام) حرف میزدم. یه جمله خیلی قشنگ گفت: آدما تا جایی آدمن که براشون آسون باشه. بعد از اون یه هیولان:')