میم
ALNM 4 روز پیش
عکس

بدبخت بچه از فصل های اول تا حالا گربه اش بالای درخت بود

میم
ALNM 3 هفته پیش
عکس

والا این پنج روز خوابام خیلی عجیب شده خواب دیدم یه غول چراغ جادویی اومده دستش هم شیشه شیره منم داشتم باهاش می جنگیدم آخر هم منو خورد 😐 پریشب هم خواب دیدم بابای تیموتی رفته بود براشون شیک و بیسکوییت کفشی بگیره بعد از کوه سقوط آزاد کرد 🥲 دیشب هم خواب دیدم لباس های کاپرکید رو از نو ساختن بعد نمیدونم چرا هم پیر شده بود هم داشت از چشمش خون میومد 🤐 خواب یه آبنباتی هم دیدم که یه روکش پوست پیازی داشت که رنگ فندق بود 🫠 اون سفینهه رو هم ۵ شب پیش خواب دیدم که فکر کنم با فضایی ها جنگ داشتیم 🙂

میم
ALNM 4 هفته پیش
عکس

لیدی باگ رو دید که داشت با یک شرور شده می جنگید اصغرعلی همینطور تماشا کرد مردم آمدند که از جنگ لیدی باگ و اون شرور فیلم بگیرن ؛ اصغرعلی متوجه شد که داره توی میراکلس زندگی میکنه ! او هر روز که از خواب بیدار می شد خوشحال بود چون دیگر نمی خواست حسرت این را بخورد که چرا توی میراکلس زندگی نمی کنه یا دیگر نمی خواست قسمت جدید رو دانلود کنه زندگی اصغرعلی با وجود اون ماشین کلا تغییر کرد چون راننده ی اون ماشین مستر فو بود 🤩 پایان امیدوارم خوشتون اومده باشه 💖

میم
ALNM 4 هفته پیش

بله بالاخره داستان اصغرعلی را می نویسیم 🙃 خلاصه : یه روز یک اضغرعلی بود که در پاریس زندگی نی کرد و داشت توی خیابون راه می رفت و قسمت جدید میراکلس رو دانلود می کرد که ناگهان ماشین بهش زد همه جا نارنجی می دید و دو نفر یکیشون نارنجی بود و دیگری آبی بود اومدن باهاش حرف زدن و ... 🥲و حالا ادامه اش : که ناگهان اصغرعلی از توی تخت بیدار شد و چشم هایش درست کار می کرد اصغرعلی دیگر حس میراکلس دانلود کردن را نداشت برای همین رفت صبحونه خورد و رفت بیرون تا یکم قدم بزنه تا حس میراکلسیش برگرده که ناگهان ...

گفتاورد
ALNM 1 ماه پیش
عکس

مشکل ها چیزهای بدی نیستن! اون ها فقط آزمون هایی هستن که خدا سر راهمون قرار میده تا قوی تر بشیم ! نباید از اون ها بترسیم ، باید به سمتشون بریم و ازشون تجربه کسب کنیم تا معنی زندگی رو بفهمیم ؛ تا وقتی که در برابر اون ها قوی نباشیم دوباره برامون اتفاق میوفتن ، دوباره و دوباره تا وقتی که ازشون درس بگیریم ؛ وقتی که یکبار این کار رو انجام میدی ، حس قدرت میگیری چون این دفعه کنار نکشیدی ! این مشکلات آزمون هاییی هستن که ما رو به تکامل می رسونن 🌠✨

وضعیت
ALNM 1 ماه پیش
عکس

هعیی ... کاش می شد برم ✨😢

میم
ALNM 2 ماه پیش
عکس

که ناگهان یک آدم آبی که رویش یک لایه نارنجی بود ( چون اصغرعلی همه چیز رو نارنجی می دید ) نزدیک او شد و گفت این کیه ؟ آدم نارنجی گفت نمی دونم 🤷‍♂ اصغرعلی گفت برین مزاحم نشید من دارم قسمت جدید میراکلس رو دانلود میکنم خیلی مهمه ! بعد از تموم شدن حرف اصغرعلی دو تا آدم نورانی کم رنگ شدند ! این داستان ادامه دارد ...

میم
ALNM 2 ماه پیش
عکس

روزی روزگاری کسی به نام اصغرعلی در پاریس زندگی می کرد . مادر اصغرعلی اهل مشهد و پدر او اهل پاریس بود و برای همین به اصرار مادرش اسمش را اصغرعلی گذاشتند . اصغر علی داشت در خیابان های پاریس قدم می زد و هم زمان داشت قسمت جدید میراکلس رو دانلود می کرد ؛ که ناگهان ماشینی با چراغ های نارنجی و با سرعت زیاد به او برخورد کرد . چه اتفاقی می افتد ؟ اصغرعلی زنده می ماند ؟ یعنی امکان دارد شخصیت اصلی در همان اول داستان به رحمت خدا برود ؟ ادامه ی داستان در اسلایس بعدی ...

میم
ALNM 2 ماه پیش
عکس

خوشبختانه اصغرعلی جانمان زنده ماند چون آن ماشین برای اینکه وقتی با کسی تصادف می کند آن کس آسیبی نبیند به ماشینش بالشت چسپانده بود. اصغرعلی به طور عجیبی همه جا را نارنجی می دید اما برایش مهم نبود برای همین به دانلود کردن قسمت جدید میراکلس ادامه داد ؛ که ناگهان یک آدم نارنجی به اصغرعلی نزدیک شد ! اصغرعلی نزدیک شد اصغرعلی گفت : یاخدااا تو کی هستی ؟ نزدیک من نشو ! آدم نارنجی گفت : چه جمله‌ی آشنایی ! ادامه در اسلایس بعد ...

وضعیت
ALNM 2 ماه پیش
عکس

ولی این سکانس خیلی ناراحت کننده بود 💔

خاطره
ALNM 2 ماه پیش
عکس

یه روزی منتظر این بودیم که فصل ۳ میراکلس بیاد ، ولی الان منتظر این هستیم که قسمت های فصل ۶ کامل بیاد 💔 یه روزی می خواستیم ببینیم معجزه گرا / میراکلس ها چه قدرت هایی دارن و صاحبشون کی میشه ؟ ولی الان دیگه معجزه گری نمونده 💔 ( توی پاریس ) یه روزی فکر می کردیم قراره گابریل شکست بخوره ، ولی آخرش شوکه‌مون کرد 💔 ( من هنوزم وقتی می بینمش گریه‌ام می گیره 😢💔 )