
خب اینو همین الان نوشتم و میخواستم نظرتون رو بدونم(میدونم تو شعر نوشتن زیاد خوب نیستم!) و اینکه اگه قرار بود ادامش بدین چی میگفتین؟ ۱۹:۴۵
خب اینو همین الان نوشتم و میخواستم نظرتون رو بدونم(میدونم تو شعر نوشتن زیاد خوب نیستم!) و اینکه اگه قرار بود ادامش بدین چی میگفتین؟ ۱۹:۴۵
هر کار دلشون بخواد میکنن و هر چی دلشون بخواد میگن بعد که ناراحت میشی میگن شوخی کردم تو جنبه نداری...
یه سوال: وقتی می بینین حال یکی بده یا ناراحته چیکار میکنید؟(فرض کنید تازه باهاش آشنا شدید و هر کاری میکنید مشکلش رو بهتون نمیگه)
آنکه میگفت دوستم دارد در سکوت سهمگینی که بعد از اعترافم بر فضا حاکم شده بود، خنجر زهر آلودش را در قلبم فرو کرد. تو که حتی تظاهر به عاشقی هم نمیکنی، با قلب کوچک و سردم چه خواهی کرد؟ او از تمام داشته ها و نداشته هایم خبر داشت، تو که از حتی اسمم را هم نمیدانی. او با یک بغل ساده تمام جهان را خبر دار کرد که این شاعر دیوانه عاشقم شده، تو با شنیدن دوستت دارم چه خواهی کرد؟ هر لحظه بیشتر عاشق و وابسته اش میشدم چون میدانستم که او هم مرا دوست دارد. پس چرا از تو متنفر نمیشوم وقتی میدانم دوستم نداری؟
میخوام یه تست جدید بسازم، اما واقعا نمیدونم از کجا شروع کنم. شما نظر بدید و بگید دوست دارید چه تستی ساخته بشه. اینطوری میتونم بفهمم هر موضوعی چقدر طرفدار داره. هرچند خودم ترجیح میدم درباره هری پاتر تست بسازم.
سلام دوستان یه سوال داشتم کسی هست که فصل پنج زیست دوازدهم رو خونده باشه؟ باهاش آشنایی داشته باشه، امتحانش رو داده باشه یا تست هاش رو کار کرده باشه؟ راستش مت هر جا رو که نگاه میکنم میگن انقدر فصل سخت و مهمیه که میتونه با تمام فصول زیست چه دهم چه یازدهم و چه دوازدهم ترکیب بشه! خب من این فصل رو چطور باید بخونم؟ روش خوانش صحیحش چیه؟ چند ساعت باید زمان گذاشت؟ چند تا تست زد؟
نمیدونم چند نفر با سایت quotev آشنایی دارن. ولی واقعا سایت خوب و بدرد بخوری بود و من یکی که کلی خاطره داشتم ازش. هم بوک مینوشتم هم بوک های اعضای دیگر سایت رو میخوندم اما متاسفانه مدتیه که فیلتره. درسته که با فیلتر شکن میشه بازکش کرد اما دیگه اون حال و هوای سابق رو نداره سایت پر شده از بچه سال و یه سری بوک بی محتوا و..... از اینا گذشته دیگه نمیشه نویسنده یا ویرایشگر پیدا کرد چت برداشته شده و خیلی ایرادات دیگه ای که بعد از بروزرسانی که سازندگان عزیز کردند به وجود اومد
نمیدونم سعی میکنم کاری به کار کسی نداشته باشم. بی آزار باشم اما آزار دیگران به من میرسه این خیلی بده این وسط مچاله شدم
آری تماشای طلوع آفتاب با تو حس دیوانگی پرواز در پست ترین خاطراتم را میدهد همانقدر گنگ و نامعلوم گاهی اوقات حقیقی بودن وجودت در کنار خودم را حس نمیکنم همزمان که باد در میان موهایم میرقصد به یاد دستان نوازشگر تو می افتم و نمیدانم آیا احساسم حقیقی است یا تنها یک دروغ خوشایند چه بگویم وقتی دستانم را بغل میگیری و برای صدمین بار میگویی دوستم داری چه بگویم چه بگویم که باور کنی اگر حرفی نمیزنم و خیره ی چشمانت میشوم به خاطر علاقه زیاد است نه نفرت کاش میتوانستی احساسم را درک کنی
جلوه دستانت مانند خون در رگ هایم به جریان میافتند من را بگذار در عمیق ترین نقطه قلبت و بگذار اشک هایم در اقیانوس نگاهت گم شوند