
بهم نگو باهات "بازی" کردم خوب؟ اگه بازی ای در کار بود ، باید بگم من هیچوقت تو بازی هایی که خودم راه میندازم بازنده نمیشم. ولی اینبار به تو باختم، بدجورم باختم. پس بدون بازی نبود، یا اگرم بوده جوری طراحی شده بود تا تو ببری، چون دوست داشتم تو ببری، چون دلم نیومد باهات بازی کنم.

اشک هایت را میبوسم، و بعد صورت زیبایت را در قاب میگیرم فقط امیدوارم با چشمان خودت ببینی که فرشتهی مرگ چگونه دستانش را دورم حلقه میکند، پیش روی چشمان اقیانوس مانند خودت جان دهم... پیش روی چشمان خودت این اتفاق رخ دهد تا باور کنی بعد از تو کسی مرا در آغوش نخواهد کشید، جز فرشتهی مرگ که خودش هم در لحظه های آخرین زندگی ام با شنیدن داستانامان سراسیمه اشک خواهد ریخت. دلبندم، تماشایم کن که چطور بعد از رفتنت دارم به دنیای زیرین میروم و خاک مرا در آغوش میکشد دوستت داشتم، دارم و خواهم داشت
«حالا خودمانیم عشقی که با بدبختی مراقبش باشی به چه درد میخورد؟» برادران کارامازف داستایفسکی