«من وقتی مامانم دعوام میکنه مثل جونگسونگم، و بابام تظاهر میکنه نمیدونه چیشده، مثل هیسونگ»
من در فاصله ای دور، میدانم نگرانی که در رگ هایم تا سر حد مـرگ پخش شده است. این خیلی رقت انگیز است که زمانی که چشم هایت را باز میکنی، من آنجا نیستم که در آغوش بگیرمت. امیدوارم کس دیگری این کار را به جای من انجام دهد، چون تو مستحقش هستی، مستحق آن آغوش، آن آرامش. امیدوارم خداوند تصمیم بر انتخابات بد نداشته باشد بهار زندگانی من، زیرا تصور نفس کشیدن زیر آسمانی که تویی در آن نیستی،فرقی با زمستان همیشگی ندارد ! - برای بهار
در میان جمعیت ، چشمانم فقط تورا میدید. من اخم داشتم و تو با لبخند صورتت را زینت داده بودی، نه اینکه خشم و غم من برایت بی اهمیت باشد، تو فقط عادت به لبخند زدن داشتی. تو حتی من را به یاد نداشتی! سالها پیش حافظه ات را قربانی سلامتی ات کرده بودی و حالا من تنها کسی بودم که بار آن خاطرات را به دوش میکشیدم. من غرق در چشمانت بودم و تو، حتی من را نمیشناسی خورشید کوچک من! -پارک سونگهون؛فرانسه
هیولای متل مارگاریتا خداعه😭🤣(واقعا نمیدونستم دسته ی مناسبی گذاشتم یا نه،امیدوارم درست باشه🙏🏻)
کیپاپو میشه قبول کرد خب سلیقه ی هرکسی نیست و اونقدر همه طرفدارش نیستن ولی تو اینارو دوست نداری دیگه چیکارت کنم؟😻