«زندگی همه سخته، ولش کن بابا دنیا دو روزه تنهایی هم میگذره میره چی میگی واسه خودت» پس چرا نمیتونم؟ چرا نمیتونم دست ازش بردارم؟ چرا نمیتونم، دراکو؟ چرا نمیتونم پیشت باشم و اشکاتو پاک کنم؟ چرا ...؟ اون خنده دروغی رو از رو لبت پاک کنم و خودتو ببینم، که فقط یه قطره اشک نشونت میده:)
اگه حس می کنی افسرده ای، یادت باشه که فقط یه بار میتونی زندگی کنی پس ازش لذت ببر. شاید همه بهت بگن مهم نیستی و ارزش نداری، اما داری. هیچ آدمی بی ارزش نیست. برو یه دوست صمیمی برا خودت پیدا کن که بتونی بهش تکیه کنی و همه چی رو بهش بگی. این طوری همه چیز درست میشه...:) - Lily
میدونین کجا فهمیدم معنی عشق چیه؟ اون وقتی که رابطه مادر و پسری بین نارسیسا و دراکو رو دیدم... :)
میدونین الان چی دلم میخواد؟ اینکه تا موهام توی هری پاتر غرق شم... واقعا راسته اون کلیپی که میگفت «برای ما مهم نیست هری پاتر غمگین باشه، بازم دوستش داریم.» برام مهم نیست که هری پاتر غمگین باشه و بارها قلبم رو بشکنه، بازم بخشی از زندگیمه...:) حتی اگر باعث شه مثل دراکو گاهی احساس تنهایی کنم و اطرافم پر از ماگل باشه که نتونم حرفم رو بهشون بزنم، بازم دوستش دارم... :)
فقط منم که علاقه دارم با دیدن فیلما و عکسای غمگین هری پاتری از کاراکترهای مورد علاقم خودمو ز.ج.ر.ک.ش کنم؟؟!! (-ــــ-)
می خوام برای یه بار هم که شده، تجربه کنم چه حسی میده مودی چشم بابا قوری بیاد در خونه م و بگه می خوای عضو محفل بشی؟
میدونین چی برا من یه ترکیب بهشتیه؟ وقتی که بارون تق تق به پنجره می خوره، بوی خاک بارون خورده تو دماغم می پیچه، یه بلوز پشمی مد روز می پوشم و میرم لپتاپم رو برمیدارم تا هری پاتر یکی از قسمتایی که ندیدم رو ببینم، دفتر رمانم جلوم با خودکار بازه، یه چوبدستی کنار دستم و چندتا کتاب خوب هم رو میز کنارمه و لیوان کاپوچینو رو با دستای یخ زده ام بلند می کنم و دوست صمیمیم پیشمه:)
حال دلم بده؛ جی کی رولینگ، نمیفهمی چندبار قلب ما پاترهدا رو شکستی... دلم میخواد گر.یه کنم؛ به خاطر حالی که الان دارم...به خاطر بلایی که سر کارکترا آوردی...💔
ولی من مونده ام چرا هیچ پاترهدی مثل من ریموس و نیمفادورا رو دوست نداشت... چرا این قدر مظلوم بودن... فقط یه چیزو به من بگین پاترهدا: فقط من بودم که با دیدن صحنه ی مر.گ ریموس و نیمفادورا قلبم شکست...؟