شاید باز هم باهات حرف بزنم ، شاید باز هم با هم بخندیم ، اما دیگه هیچوقت اون آدم قبل برام نمیشی .
از پنجره به پیادهروی مملو از جمعیت نگاه کرد ؛ گفت میبینی؟ لباس هایی هستند که راه میروند ، دروغ میگویند ، عاشق میشوند ، میمیرند ؛ کمتر لباسی آن بیرون هست که درونش ‹انسان› باشد ؛ به راستی که دنیا رختکن بزرگیست...