در رابطه با اسلایس قبل: 𝘚𝘢𝘯𝘢 نظر جدید در چارسو ما واسه کارسوق گوشی برده بودیم زنگ ناهار با بچه ها رفتیم یوتیوب 😂اردو هم گوشی بردیم به جای اینکه لو بریم نهما اومدن گفتن که دارن گوشی هارو جمع میکنن قایمش کنید 😂😂
در رابطه با اسلایس قبل: 𝘚𝘢𝘯𝘢 نظر جدید در چارسو ما واسه کارسوق گوشی برده بودیم زنگ ناهار با بچه ها رفتیم یوتیوب 😂اردو هم گوشی بردیم به جای اینکه لو بریم نهما اومدن گفتن که دارن گوشی هارو جمع میکنن قایمش کنید 😂😂
یه فرزانگان یکی... بعد امتحان گریه نمیکنه،میشینه به اشتباهاتش هرهر میخنده! بعد ورود به کلاس سکته نمیکنه که بچه ها ته کلاس دارن آهنگ میخونن،بهشون میپیونده! میدونه بهترین تایم برای خواب تایم نهار و نمازه که ۴۵ دقیقس و روشش هم اینکه که رو دوتا نیمکت دراز میکشی،شال گردن زیر سرت،کاپشنت هم روت میندازی... در عین کاریزمایی،شوخ طبع😎 علاوه بر اکیپ خودشون، با افراد اکیپ های دیگه هم دوسته💙 وقتی یکی گوشی میاره لوش نمیدن،پوششش میدن، یا تا معاون هر کس دیگه ای اومد، بهش خبر میدن! قصدم بی احترامی نبود🙂
ادامه💔: سر گذشت ما در این دنیا در گذشت به هیچ کس تو این دنیا وابسته نشو، سایه هم موقع تاریکی ترکت میکنه.. تنهاآرزویامشبمن، ندیدنفرداست... ܥو ࡅ߳ߊ ܥ݆یܝ̇ ࡅ߳و ܥܝ̇ߺیߊ ܟܿیܠܨ ܢ̣ܥܣ... ܥܝܥ ܭܢܚ݅یܥܝ̇ߺ ، ࡅ߳ܝ̇ߺܣߊیܨ وܠܨ یܘ ܥ݆یܝ̇ܨ ܣܢܚࡅ߳ߺߺܙ ܭܘ ܢ̣ܥࡅ߳ܝܣ... ࡅ߳ܝ̇ߺܣߊیــܨ ܥܝܥܭܢܚ݅یܥܝ̇ߺ𝔒𝔲𝔯 𝔭𝔞𝔰𝔱 𝔦𝔫 𝔱𝔥𝔦𝔰 همرودرککردما ولیهیچکینفهمیدمنمیچیزیمهست 🙇♀️💤؛ ادامه دارد...
تو یه اسلایس، چند تا بیو که دوست داشتم رو نشون میدم💔: با گذشت زمان فهمیدم برای هیچکس مهم نیستم!😶 'وقتی دلت میگیره' تازه میفهمی کسیو نداری که باهاش درد دل کنی🥀 ᴇᴠᴇʀʏᴛʜɪɴɢ ɪ sᴀᴡ ᴡᴀs🖤/ هرچی بدی دیدم تقصیر خوبیام بود!🖤 حرف دل در دل ؛بماند بهتر است...!🖤 گاهی از همه چیز خسته میشی حتی خودت... (:🖤🖇 چقد نیاز دارم یکی از سکوتم بفهمہ چہ مرگمہ و فقط بغلم کنہ ! ولى زمان هيچگاه دردى را دوا نكرد اين ما بوديم كه به مرور، به درد ها عادت كرديم.. ادامه دارد...
ادامه اسلایس قبل💔 یـہ وقتایی هست چشات پرـہ اشکه اما نمیزارے بریزـہ گلوت پرـہ بغضـہ اما نمیزارے بشکنه בلت پرـہ حر؋ــہ اما ؋ـقط سکوت و سکوت و سکوت راضے نیستے ولے نـہ گلـہ میکنے و نـہ شکایتی یـہ وقتایے هست کـہ בیگـہ ؋ـقط تسلیم میشی یـہ وقتایے بـہ خوבت میاے میبینے از اوט همـہ شیطنت هیچے نمونـבـہ بـہ همین راحتے زنـבگیت تموم میشـہ هیچوقت هیچکس حال بدمو نفهمید _غم بهم گفت _خیلی قوی هستیا گفتم چطور مگه؟ +گفت اخه نابودت کردم هنوزم داری میخندی… ندانست کسی حال دگرگون مرا...
اکثر آدم ها،خنده بر لب دارند،شوخ طبع اند،سرحالند اما نصف بیشترشون،از درون داغون اند،همه جور دردی رو تحمل کردند،گریه نیاز عادی انسان برای رفع فشار های روانی انسانه ولی اونها بغض کردند یعنی دوتا فشار رو باهم تحمل کردند، اما تا ابد اینجوری نمیمونه،اینا تبدیل میشه به گوشه گیری،غم،دیگه اون لبخند همیشگی وجود نداره،با این وجود آدما دور و برش رو خالی میکنن،چون اون، دیگه اون آدم سابق نیست.یه زره هم با اینا مهربون باشید،بعضی چیزا رو تا تجربه نکنی و یا خودت یکی از اونا نباشی درک نمیکنی،من خوب درک میکنم!
چند روز پیش، یه متن بسیار زیبا تو استوری یه نفر دیدم که نوشته بود: هر گل نیلوفر به من میگوید حتی اگر همه جهان زشت باشد تو زیبای خودت باش!
درست مثل اتفاقی تلخ که در زیباترین شب زندگیت می افتد، تو همین چند اسلایس پیش گفته بودم که معلم زیستمون نیومد و چقدر خوشحالی کردیم اما... معلم زیستمون از مدرسه رفت، بعد اون روز، دیگه ندیدیمش...🥲 خیلی ناراحتم... دلم براش تنگ شده🥀 آخرین دفعه که دیدیمش و نیومده بود سر کلاس، بهش گفتیم که چرا نیومدی،🥲 از ما عذرخواهی کرد، بغلمون کرد، ولی فهمیدیم ناراحت شد🥲🥀 قدرش رو ندونستیم، فکر میکردیم حالا روز های دیگه جبران میکنیم اما، روز دیگه ای وجود نداشت... ناگهان چقدر زود، دیر میشود... !
ظهر-داخلی-دانش آموزان - ساعت یک و چهل دقیقل شد! مگه قرار نبود معلم ساعت یک و نیم بیاد؟ - طبق تقسیم ساعت الان باید اینجا باشه،البته بهتر! کی حال داره دیگه زنگ آخر زیست بخونه؟ - بچه ها! وای بچه ها! هنین الان خانم قربانی(معلم زیست) رو دیدم رفته کلاس دیگه داره براشون جبرانی میزاره، مسئول آزمایشگاه هم داره به پیاه های بالاتر درس میده! هیشکی هم حواسش نیست ما دبیر نداریم! هیچ کس باورش نمی شد، همه دلشون می خواست جیغ بزنن چون تو اون موقع حتی معاون پایه مون هم نبود! ••• ادامش اسلایس بعده...
(اسلایس دو،خاطره) هر کس به یه طرف کلاس رفته بود، مبصر کلاس در رو نگه داشته بود و گهگاهی از داخل بیرون را نگاه میکرد و تا کسی نزدیک میشد به ما خبر می داد، من و چند تا از دوستام هم روی سکو که عرضش اندازه یه پله بود وایساده بودیم(و گاهی هم میشستیم) و برای بچه هایی که تو حیاط بودند دست تکون میدادیم و داد میزدیم"ما این زنگ دبیر نداریم" اونا هم میخندیدن و رد میشدن، هیچ کس هم نرفت که گزارش بده!ما اینقدر پایه ایم!وسط های کار هامون هم بچه ها اومدند و ادای اینکه معلم سر کلاسه رو در آوردن،روز عالی ای بود💙
(اسلایس آخر) حذر از عشق ندانم، نتوانم اشکی از شاخه فرو ریخت... مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت... اشک در چشم تو لرزید، ماه بر عشق تو خندید... یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه کشیدم نگسستم، نرمیدم... رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم... نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم... نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم... بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن لحظه ای چند بر این آب نظر کن آب آیینه ی عشق گذران است تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است... باش فردا که دلت با دگران است... تا فراموش کنی،چندی از این شهر سفر کن با تو گفتم: حذر از عشق، ندانم! سفر از پیش تو، هرگز نتوانم! روز اول که دل من به تمنای تو افتاد... تو به من سنگ زدی! من نه رمیدم، نه گسستم باز گفتم که: تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم... ادامش اسلایس بعد...(آخرشه)
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق ديوانه که بودم در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت من همه محو تماشای نگاهت شب و صحرا و گل و سنگ همه دلداده به آواز شباهنگ ادامش تو اسلایس بعد هست...
در خواب ناز بودم شبی.. دیدم کسی در میزند! در را گشودم روی وی.. دیدم غم است در میزند! ای دوستان بی وفا! از غم بیاموزید وفا... 'غم با همه بیگانگی، هرشب به من سر میزند..:)'
افتاد درختی که به خود میبالید از داغ تبر به خاک خود مینالید گفتم چه کسی به ریشه ات زد؟ او گفت: آنکس که به زیر سایه ام میخوابید...
باران که می بارد دلم برایت تنگ تر می شود راه می افتم بدون چتر، من بغض می کنم، آسمان گریه
صبر کن باران بگیرد میروم ، یا که پایم جـان بگیرد میروم ... صبر کن من بغض دارم اندکی گریهام پایان بگیرد میروم ، آبرویم میرود با چشم تر ... صبر کن باران بگیرد میروم !🤍
زندگی از مرگ پرسید چرا انسانها عاشق من هستند و از تو متنفرند ؟ مرگ پاسخ داد : برای اینکه تو یک دروغ زیبایی و من یک حقیقت تلخ ...
باران که می بارد دلم برایت تنگ تر می شود راه می افتم بدون چتر، من بغض می کنم، آسمان گریه
خده را معنی به سرمستی مکن، آنکه میخندد غمش بی انتهاست... خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است، کارم از گریه گذشته است از آن میخندم... این غم انگیز ترین حالت غمگین شدن است!
مینویسم نامه ای، روزی از اینجا میروم با خیال او.. ولی تنهای تنها میروم در جوابم شاید او حتی نگوید کیستی؟! شاید او حتی بگوید لایق من نیستی! مینویسم من که عمری با خیالت زیستم گاهی از من یاد کن؛ حالا که دیگر نیستم!
شب بود، شمع بود، من بودم و غم شب رفت شمع سوخت من ماندم و غم چون شمع نشستم که بسوزم سر راهت چون اشک چکیدم که ببینم رخ ماهت.