(اسلایس آخر) حذر از عشق ندانم، نتوانم اشکی از شاخه فرو ریخت... مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت... اشک در چشم تو لرزید، ماه بر عشق تو خندید... یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه کشیدم نگسستم، نرمیدم... رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم... نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم... نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم... بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!