گفتاورد
عکس

دارم تموم میشم

گفتاورد
عکس

اقای قاضی تسلیمم

گفتاورد
عکس

مرسی داداش

گفتاورد
عکس

نه اصلا کی گفته

گفتاورد
عکس

نگران نباش😞🙏

گفتاورد
عکس

سخنی بزرگ از نائومی: هیچ گاه بیکاری خود را صرف کار های پلید نکنید😏

گفتاورد
عکس

ارت جدیدم بود، یه تصویر ذهنی از شخصيت خیالی افتاد توی ذهنم و تصمیم گرفتم روی برگه دیجیتال پیادش کنم! هرچند هنوزم به اندازه کافی خوب نیستن☺️

گفتاورد
عکس

صدای خرد شدن استخوان های ضعیفش هنوز توسط آن هیولا در گوشش میپیچید..زمانی که به دست آوردن یک هدف برای زندگی مانند نبردی برای صلحی جهانی شده بود! و زمانی که این تحسین ها در گذشته تنها خنده هایی از سر انزجار بودند! آن نگاه های سردی که به او میشد، آن لگد هایی که هردفعه توسط آن هیولا دنده هایش را تک به تک خرد می‌کردند.. هیچ کس از او نپرسید..هیچ کس از او نپرسید تمامی این هارا برای چه تحمل کرده است..او فقط در حسرت کمی عشق مانده بود...!' @"او‌چیزی‌بیش‌از یک‌سگ‌وفادار‌‌برای‌صاحبش‌نبود"

گفتاورد
عکس

گلی که طلسم شد برای همیشه به باغبان عشق بورزد، باغبانی که نه اسمش را میدانست، نه چهره اش را دیده بود، و نه حتی یک کلمه با او حرف زده بود، این عشق مانند یک شهاب سنگ بر دیوار‌ه های خانه قلب گل فرود آمده بود و هرچه بود و نبود را نابود کرده بود، باغبان تنها نور امید گل بود که هرلحظه کمرنگ تر میشد، اگر عشق آن دو، دوطرفه نباشد چه؟ اگر باغبان حتی جواب عشق گل را ندهد چه؟ گل باید چه کند؟ ادامه دهد؟ قطع کند؟ بماند؟ برود؟ تمام سوال های گل بی جواب مانده بود، زیرا در آن اتاق خالی، نه جنگلی بود و نه باغبانی.

گفتاورد
عکس

روزی روزگاری گلی روی یک بوم نقش بست گل تنها بود به او درختی دادند که سایه ای بر او بیاندازد اما باز هم گل تنها بود به او چمنی دادند که خود را روی آن راحت کند اما باز هم گل همچنان، تنها بود از آن دور دست ها آفتابی بر او می‌تابید و گنجشکی تنها برای او می‌نواخت. در ظاهر همه چیز بهشت بود، اما نه برای گل، زیرا او همچنان تنها بود.

گفتاورد
عکس

درحالی که همچنان افکارش را همراهی میکرد، ناگهان سایه ای کور کننده روی خود احساس کرد، آن چه بود؟ هنوز برای سفر خورشید زود بود، سرش رابالا برد و مردی را دید، این چه بود؟ این که بود؟ قبل از اینکه حتی به خود بیاید دستانی گرم و پینه بسته ای را دور خود حس کرد، مانند نوازشی خشن بود که اورا از تمام افکار خود بیرون میراند، چشمان گل روی صورت تار مرد چسبیده بود، چهره مرد نامعلوم بود...اما..احساسی که بهش میداد واضح تر از هر مجهولی بود...

گفتاورد
عکس

اینم همینجوری کشیدم ولی خب گفتم بزار بزارمش💪🏻

گفتاورد
عکس

آرت مناطق محروم، نه واقعا، از سر بی حوصلگی کشیدمش😭🤣

گفتاورد

دلم می‌خواد بروم جایی که واقعا جای خودم باشم. آنجا که با من جور در بیاید؛ ولی هیچ جا جای من نیست. من زیادی‌ام. @ تهوع ؛ ژان پل سارتر

گفتاورد

من نمیتوانم به تو بفهمانم، نمیتوانم به کسی بفهمانم که در من چه میگذرد؛ من حتی نمیتوانم آن را برای خودم توضیح دهم. @ کافکا

گفتاورد

سرگشته، گمشده، در دریا، خلاف جهت، گمراه، آواره، پریشان، گیج، بی‌خانمان، برگشته. من با این واژه‌های مرتبط ارتباط دارم. این کلمات سکونتگاه منند، تنها سرپناه امن من. @ همین حوالی ؛ جومپا لاهیری

گفتاورد

تنها وضعیت وح.شتناک‌تر از کوری این است که تنها فرد بینای جمع باشی. @ کوری ؛ ژوزه ساراماگو

گفتاورد

از کتابهایى که خوانده بودم فهمیده بودم آدم وقتى که حوصله اش سر مى رود، مى تواند کارهاى خیلى بدى بکند، کارهایى که حتما آدم را بدبخت مى کنند. درواقع آدم اینکار ها را مى کند تا بدبخت بشود، تا دیگر حوصله اش سر نرود. @ فرمین موش کتاب خوان ؛ سم سوج

خاطره
عکس

اینم ميزارم برای خاطره شنبه ۵ اکتبر...آه نتونستم توی بلاگ جدید اول بشم، ولی دوم بودن هم عیبی نداره، نه؟ همه بگین حورااا🤭💞

خاطره

امروز پنجشنبه 12 سپتامبر 2024 ساعت 22:05 این قابليت رونمايي شد وای..و اولین کاربري که توی این بلاگ اول بود گمونم اسمش حقگو بود💅🏻